چون پدر،، فرزند خوبى تربیت نکرده و
پسر نیز پدر را ارج و احترام نگذارده !هر دو با هم سوار شدند، دسته دیگر
گفتند: چه آدمهاى بى رحمى !با سوار شدن خود کمر حیوان را شکسته و بیش از
طاقت بارش نموده اند!هر دو از مرکب پیاده شدند، حیوان را جلو انداخته ، به
دنبالش راه افتادند. جماعتى گفتند: جاى شگفت است هر دو آنها پیاده رفته
مرکب آنها خالى حرکت مى کند!حضرت به فرزندش گفت : آیا چاره اى در تحصیل
خوشنودى مردم دارى ؟ پس به آنها توجهى نکن و بکوش تا خوشنودى خدا را به دست
آورى !
زبان : بر فرض ، من مطلب شما را تصدیق کنم ، ولى وقتى که تو مرتکب جرم سرقت مى شوى من چه دخالتى دارم ؟
سرقت و دزدى
دست : مگر سرقت چیست ؟
زبان
: خیلى تعجب است که شما هنوز بزرگى گناه سرقت را نفهمیده اید، مگر با قرآن
آشنائى ندارید؟ مگر به این آیه نرسیده اید که خداوند مى فرماید: دستهاى
مرد و زن دزد را به پاداش عملشان ببرید که عوبتى است از خدا. و خداوند عزیز
و حکیم است .
آقاى دست !تا به حال به رساله هاى مجتهدین مراجعه نکردى
تا حکم سرقت را بدانى ؟ آیا ندیدى که نوشته اند: کسى که مکلف و عاقل است
اگر به اندازه قیمت چهار نخود و نیم طلاى سکه دار با شرائطش بدزدد، در دفعه
اول باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ببرند و کف دست و شست او را
بگذارند، و در دفعه دوم پاى او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم او را
حبس کنند تا بمیرد، و اگر در زندان هم دزدى کند باید او را بکشند.
دست : راستى حکم بسیار سختى است ، من نمى دانستم جرمم است اندازه زیاد است .
زبان : معلوم نیست خودت با جرائمت آشنا باشى و گرنه این قدر به من نمى تاختى و این اندازه در نکوهش من نمى کوشیدى .