شان نزول و تفسیر سوره لقمان (ایه 1 تا 15)
دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۲۵ ب.ظ
جلد هفدهم تفسیر نمونه سوره لقمان ، الم سجده ، و احزاب از جزء 21 و 22
قرآن مجید
تفسیر نمونه ج : 17ص :3
( 31 )سوره لقمان این سوره در مکه نازل شده و داراى 34 آیه است
تفسیر نمونه ج : 17ص :5
محتواى سوره لقمان
مشهور و معروف میان مفسران این است که این سوره
در مکه نازل شده گر چه بعضى مانند شیخ طوسى در تبیان ، اندکى از آیات این
سوره را مانند آیه چهارم که سخن از نماز و زکات مىگوید ، و یا مانند فخر
رازى که علاوه بر این آیه آیه 27 را که از علم وسیع پروردگار بحث مىکند
استثناء کردهاند ، ولى دلیل روشنى براى این استثناها وجود ندارد ، چرا که
نماز و زکات ( البته زکات به صورت کلى ) در مکه نیز وجود داشته است ، و
داستان شرح وسعت علم پروردگار نیز چیزى نیست که نشانه مدنى بودن در آن باشد
.
بنابر این سوره لقمان به حکم مکى بودن مشتمل بر
محتواى عمومى سورههاى مکى است ، یعنى پیرامون عقاید اساسى اسلامى مخصوصا
مبدء و معاد و همچنین نبوت بحث مىکند.
به طور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه
مىشود : بخش اول بعد از ذکر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدایت و رحمت
بودن آن براى مؤمنانى که واجد صفات ویژه هستند مىکند ، و در نقطه مقابل ،
سخن از کسانى مىگوید که در برابر این آیات آنچنان سرسختى و لجاجت نشان
مىدهند که گوئى گوشهایشان کر است ، علاوه بر این سعى دارند با ایجاد
سرگرمیهاى ناسالم دیگران را نیز از قرآن منحرف نمایند .
بخش دوم از نشانههاى خدا در آفرینش آسمان و بر
پا داشتن آن بدون هیچگونه ستون ، و آفرینش کوهها در زمین ، و جنبندگان
مختلف ، و نزول باران
تفسیر نمونه ج : 17ص :6
و پرورش گیاهان سخن مىگوید.
بخش سوم به همین مناسبت قسمتى از سخنان حکمت آمیز لقمان آنمرد
الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مىکند که از توحید و مبارزه با شرک
شروع شده ، و با توصیه به نیکى کردن به پدر و مادر ، و نماز ، و امر به
معروف و نهى از منکر ، و شکیبائى در برابر حوادث سخت ، و خوشروئى با مردم ،
و تواضع و فروتنى و اعتدال در امور پایان مىیابد.
در بخش چهارم بار دیگر به دلائل توحید باز
مىگردد ، و سخن از تسخیر آسمان و زمین و نعمتهاى وافر پروردگار و نکوهش از
منطق بتپرستانى که تنها بر اساس تقلید از نیاکان در این وادى گمراهى
افتادند ، سخن مىگوید ، و از آنها بر مساله خالقیت پروردگار که پایه
عبودیت او است اقرار مىگیرد .
و نیز از علم گسترده و بى پایان خدا با ذکر
مثال روشنى پرده بر مىدارد ، و در همین رابطه علاوه بر ذکر آیات آفاقى ،
از توحید فطرى که تجلیش به هنگام گرفتار شدن در میان امواج بلا است به طرز
جالبى بحث مىکند.
بخش پنجم اشاره کوتاه و تکان دهندهاى به مساله معاد و زندگى پس از مرگ دارد ، به انسان هشدار مىدهد که مغرور به زندگى این دنیا نشود ، به فکر آن سراى جاویدان باشد. این مطلب را با ذکر گوشهاى از علم غیب پروردگار که از همه چیز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنینى که در شکم مادر است آگاه است تکمیل کرده و سوره را پایان مىدهد . ضمنا روشن است نامگذارى این سوره به سوره لقمان به خاطر همان بحث قابل ملاحظه و پر مغزى است که از اندرزهاى لقمان در این سوره آمده ، و تنها سورهاى است که از این مرد حکیم سخن مىگوید. تفسیر نمونه ج : 17ص :7 فضیلت سوره لقمان روایات متعددى در فضیلت این سوره از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و بعضى از ائمه اهلبیت (علیهمالسلام) نقل شده است ، از جمله : در حدیثى از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم : من قرء سورة لقمان ، کان لقمان له رفیقا یوم القیامة ، و اعطى من الحسنات عشرا بعدد من عمل بالمعروف و عمل بالمنکر : کسى که سوره لقمان را بخواند لقمان در قیامت رفیق و دوست او است ، و به عدد کسانى که کار نیک یا بد انجام دادهاند ( به حکم امر به معروف و نهى از منکر در برابر آنها ) ده حسنه به او داده مىشود . و در حدیث دیگرى از امام باقر (علیهالسلام) مىخوانیم : من قرء سورة لقمان فى لیلة و کل الله به فى لیلته ثلاثین ملکا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتى یصبح ، فاذا قرئها بالنهار لم یزالوا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتىیمسى : کسى که سوره لقمان را در شب بخواند ، خدا سى فرشته را مامور حفظ او تا به صبح در برابر شیطان و لشکر شیطان مىکند ، و اگر در روز بخواند این سى فرشته او را تا به غروب از ابلیس و لشکرش محافظت مىنمایند. بارها گفتهایم و باز هم مىگوئیم که اینهمه فضیلت و ثواب و افتخار براى خواندن یک سوره قرآن به خاطر آنست که تلاوت مقدمهاى است براى اندیشه و فکر و آن نیز مقدمهاى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نباید اینهمه فضیلت را انتظار داشت. تفسیر نمونه ج : 17ص :8 سورة لقمان بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِالرَّحِیمِ الم(1) تِلْک ءَایَت الْکِتَبِ الحَْکِیمِ(2) هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ(3) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ(4) أُولَئک عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْوَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5) ترجمه: بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1 -الم 2 -این آیات کتاب حکیم است ( آیاتى پر محتوا و استوار). 3 -مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است. 4 -همانها که نماز را بر پا مىدارند ، زکات را ادا مىکنند ، و به آخرت یقین دارند. 5 -آنهابر طریق هدایت پروردگارشان هستند ، و آنهایند رستگاران. تفسیر نمونه ج : 17ص :9 تفسیر : نیکوکاران کیانند ؟ این سوره ، با ذکر عظمت و اهمیت قرآن آغاز مىشود ، و بیان حروف مقطعه در ابتداى آن نیز اشاره لطیفى به همین حقیقت است ، که این آیات که از حروف ساده الفبا ترکیب یافته ، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد که سرنوشت انسانها را به کلى دگرگون مىسازد ( الم). لذا بعد از ذکر حروف مقطعه مىگوید : این آیات کتاب حکیم است ( تلک آیات الکتاب الحکیم). تلک در لسان عرب براى اشاره به دور است ، و کرارا گفتهایم که این تعبیر مخصوصا کنایه از عظمت و اهمیت این آیات است گوئى در اوج آسمانها و در نقطه دور دستى قرار گرفته ! توصیف کتاب به حکیم یا به خاطر استحکام محتواى آن است ، چرا که هرگز باطل به آن راه نمىیابد ، و هر گونه خرافه را از خود دور مىسازد جز حق نمىگوید ، و جز به راه حق دعوت نمىکند ، درست در مقابل لهو الحدیث ( سخنان بیهوده ) که در آیات بعد مىآید قرار دارد . و یا به معنى آن است که این قرآن همچون دانشمند حکیمى است که در عین خاموشى با هزار زبان سخن مىگوید ، تعلیم مىدهد ، اندرز مىگوید ، تشویق مىکند ، انذار مىنماید ، داستانهاى عبرتانگیز بیان مىکند ، و خلاصه به تمام معنى داراى حکمت است ، و این سرآغاز ، تناسب مستقیمى دارد با سخنان لقمان حکیم که در این سوره از آن بحث به میان آمده . البته هیچ مانعى ندارد که هر دو معنى حکمت در آیه فوق منظور باشد. تفسیر نمونه ج : 17ص :10 آیه بعد هدف نهائى نزول قرآن را با این عبارت بازگو مىکند : این کتاب حکیم مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است ( هدى و رحمة للمحسنین). هدایت در حقیقت مقدمهاى است براى رحمت پروردگار ، چرا که انسان نخست در پرتو نور قرآن حقیقت را پیدا مىکند و به آن معتقد مىشود ، و در عمل خود آن را به کار مىبندد ، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بى پایان پروردگار مىگردد . قابل توجه اینکه در اینجا قرآن ، مایه هدایت و رحمت محسنین شمرده شده ، و در آغاز سوره نمل ، مایه هدایت و بشارت مؤمنین ( هدى و بشرى للمؤمنین). و در آغاز سوره بقره ، مایه هدایت متقین ( هدى للمتقین). این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که بدون تقوا و پرهیزگارى روح تسلیم و پذیرش حقائق در انسان زنده نمىشود ، و طبعا هدایتى در کار نخواهد بود. و از این مرحله پذیرش حق که بگذریم ، مرحله ایمان فرا مىرسد که علاوه بر هدایت ، بشارت به نعمتهاى الهى نیز وجود خواهد داشت . و اگر از مرحله تقوى و ایمان فراتر رویم و به مرحله عمل صالح برسیم رحمت خدا نیز در آنجا افزوده مىشود. بنابر این سه آیه فوق ، سه مرحله پى در پى از مراحل تکامل بندگان خدا را بازگو مىکند : مرحله پذیرش حق ، مرحله ایمان و مرحله عمل ، و قرآن در این سه مرحله به ترتیب مایه هدایت و بشارت و رحمت است ( دقت کنید). آیه بعد محسنین را با سه وصف ، توصیف کرده ، مىگوید : آنها کسانى تفسیر نمونه ج : 17ص:11 هستند که نماز را بر پا مىدارند ، زکات را ادا مىکنند ، و به آخرت یقین دارند ( الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و بالاخرة هم یوقنون). پیوند آنها با خالق از طریق نماز ، و با خلق خدا از طریق زکات ، قطعى است و یقین آنها به دادگاه قیامت انگیزه نیرومندى است براى پرهیز از گناه و براى انجام وظائف. و در آخرین آیه مورد بحث عاقبت و سرانجام کار محسنین را چنین بیان مىکند : آنها بر طریق هدایت پروردگارشان هستند ، و آنها رستگارانند ( اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون). جمله اولئک على هدى من ربهم ، از یکسو نشان مىدهد که هدایت آنها از طرف پروردگارشان تضمین شده است ، و از سوى دیگر تعبیر على ، دلیل بر این است که گوئى هدایت براى آنها یک مرکب راهوار است ، و آنها بر این مرکب سوار و مسلطند . و از اینجا تفاوت این هدایت با هدایتى که در آغاز سوره آمده روشن مىشود ، چرا که هدایت نخستین همان آمادگى پذیرش حق است ، و این هدایت برنامه وصول به مقصد مىباشد. ضمنا جمله اولئک هم المفلحون که طبق ادبیات عرب ، دلیل بر حصر است ، نشان مىدهد که تنها راه رستگارى ، همین راه است ، راه نیکوکاران ، راه آنها که با خداو خلق خدا در ارتباطند ، و راه آنها که به مبدء و معاد ایمان کامل دارند. تفسیر نمونه ج : 17ص :12 وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشترِى لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُواًأُولَئک لهَُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ(6) وَ إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ ءَایَتُنَا وَلى مُستَکبراً کَأَن لَّمْ یَسمَعْهَا کَأَنَّ فى أُذُنَیْهِ وَقْراًفَبَشرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ(7) إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّت النَّعِیمِ(8) خَلِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّاوَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکیمُ(9) ترجمه: 6 -بعضى از مردم سخنان باطل و بیهوده خریدارى مىکنند تا مردم را از روى جهل و نادانى گمراه سازند ، و آیات الهى را به استهزا و سخریه گیرند ، براى آنها عذاب خوار کننده است. 7 -هنگامى که آیات ما بر او خوانده مىشود مستکبرانه روى بر مىگرداند ، گوئى آن را نشنیده ، گوئى اصلا گوشهایش سنگین است ! او را به عذاب دردناک بشارت ده. 8 -(ولى ) کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنهاست. 9 -جاودانه در آن خواهند ماند ، اینوعده مسلم الهى است ، و اوست عزیز و حکیم ( شکست ناپذیر و دانا). شان نزول: بعضى از مفسران گفتهاند که نخستین آیات مورد بحث در باره نضر بن تفسیر نمونه ج : 17ص :13 حارث نازل شده است. او مرد تاجرى بود و به ایران سفر مىکرد ، و در ضمن ، داستانهاى ایرانیان را براى قریش بازگو مىنمود ، و مىگفت : اگر محمد براى شما سرگذشت عاد و ثمود را نقل مىکند ، من داستانهاى رستم و اسفندیار ، و اخبار کسرى و سلاطین عجم را باز مىگویم ! ، آنها دور او را گرفته ، استماع قرآن را ترک مىگفتند. بعضى دیگر گفتهاند که این قسمت از آیات در باره مردى نازل شده که کنیز خوانندهاى را خریدارى کرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مىکرد و او را از یاد خدا غافل مىساخت . مرحوم طبرسى مفسر بزرگ ، بعد از ذکر این شان نزول مىگوید : حدیثى که از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در این زمینه نقل شده شان نزول فوق را تایید مىکند ، چرا که آن حضرت (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : لا یحل تعلیم المغنیات و لا بیعهن ، و اثمانهن حرام و قد نزل تصدیق ذلک فى کتاب الله : و من الناس من یشترى لهو الحدیث.... آموزش دادن کنیزان خواننده، و خرید و فروش آنها حرام است و درآمدى که از این راه به دست مىآید نیز حرام است ، گواه این مطلب چیزى است که خداوند در کتابش فرموده : و من الناس من یشترى لهو الحدیث.... تفسیر : غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین! در این آیات ، سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه محسنین و مؤمنین قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند. در اینجا سخن از جمعیتى است که سرمایههاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مىگیرد ، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مىخرد! تفسیر نمونه ج : 17ص :14 نخست مىفرماید : بعضى از مردم ، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مىکنند تا خلق خدا را از روى جهل و نادانى ، از راه خدا گمراه سازند ( و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ) . و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند ( و یتخذها هزوا). و در پایان آیه اضافه مىکند : عذاب خوار کننده از آن این گروه است ( اولئک لهم عذاب مهین). خریدارى کردن سخنان باطل و بیهوده یا به این گونه است که به راستى افسانههاى خرافى و باطل را با دادن پول به دست آورند ، آنچنان که در داستان نضر بن حارث خواندیم. و یا از این طریق است که براى ترتیب دادن مجالس لهو و باطل و خوانندگى کنیزان خواننده خریدارى کنند ، چنانکه در حدیث پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) ضمن شان نزول بیان شد . و یا صرف کردن مال به هر صورت و به هر طریقى که به وسیله آن به این هدف نا مشروع یعنى سخنان باطل و بیهوده برسند. عجب اینکه این کوردلان مطالب باطل و بیهوده را به گرانترین قیمت خریدارى مىکردند ، اما آیات الهى و حکمت را که پروردگار ، رایگان در اختیارشان گذارده نادیده مىگرفتند. این احتمال نیز وجود دارد که خریدارى ( اشتراء ) در اینجا معنى کنائى داشتهباشد و منظور از آن هر گونه تلاش و کوشش براى رسیدن به این منظور است. تفسیر نمونه ج : 17ص :15 و اما لهو الحدیث ، مفهوم وسیع و گستردهاى دارد که هر گونه سخنان یا آهنگهاى سرگرم کننده و غفلتزا را که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مىکشاند در بر مىگیرد ، خواه از قبیل غنا و الحان و آهنگهاى شهوتانگیز و هوسآلود باشد ، و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ ، بلکه از طریق محتوى انسان را به بیهودگى و فساد ، سوق مىدهد. و یا از هر دو طریق ، چنانکه در تصنیفها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمولى است که هم محتوایش گمراه کننده است و هم آهنگش ! و یا مانند داستانهاى خرافى و اساطیر که سبب انحراف مردم از صراط مستقیم الهى مىگردد . و یا سخنان سخریه آمیزى که به منظور محو حق و تضعیف پایههاى ایمان مطرح مىشود ، همانند چیزى که از ابو جهل و یارانش نقل مىکنند که رو به قریش مىکرد و مىگفت : مىخواهید شما را از زقوم که محمد ما را به آن تهدید مىکند اطعام کنم ؟ ! سپس مىفرستاد و کره و خرما حاضر مىکردند و مىگفت : این همان زقوم است ! ... و به این ترتیب آیات الهى را بباد استهزاء مىگرفت. به هر حال لهو الحدیث معناى گستردهاى دارد که همه اینها و مانند آن را فرا مىگیرد ، و اگر در روایات اسلامى و سخنان مفسرین روى یکى از اینها انگشت گذارده شده است هرگز دلیل بر انحصار و محدودیت مفهوم آیه نیست . در احادیثى که از طرق اهلبیت (علیهمالسلام) به ما رسیده تعبیرهائى دیده مىشود که بیانگر همین وسعت مفهوم این کلمه است : از جمله در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم : الغناء مجلس لا ینظر الله الى اهله ، و هو مما قال الله عز و جل و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله : مجلس غنا و خوانندگى لهو و باطل ، مجلسى تفسیر نمونه ج : 17ص :16 است که خدا به اهل آن نمىنگرد ، ( و آنها را مشمول لطفش قرار نمىدهد ) و این مصداق همان چیزى است که خداوند عز و جل فرموده بعضى از مردم هستند که سخنان بیهوده خریدارى مىکنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند. تعبیر به لهو الحدیث بجاى الحدیث اللهو گویا اشاره به این است که هدف اصلى آنها همان لهو و بیهودگى است ، و سخن ، وسیلهاى براى رسیدن به آن است. جمله لیضل عن سبیل الله نیز مفهوم وسیعى دارد که هم گمراه کردن اعتقادى را شامل مىشود آنچنان که در داستان نضر بن حارث و ابو جهل خواندیم وهم منحرف ساختن اخلاقى آنچنان که در احادیث غنا آمده است. تعبیر بغیر علم اشاره به این است که این گروه گمراه و منحرف حتى به مذهب باطل خود نیز ایمان ندارند ، بلکه صرفا از جهل و تقلیدهاى کورکورانه پیروى مىکنند ، آنها جاهلانى هستند که دیگران را نیز به جهل و نادانى خود گرفتار مىسازند. این در صورتى است که تعبیر بغیر علم را توصیف براى گمراه کنندگان بدانیم ، اما بعضى از مفسران نیز احتمال دادهاند که توصیفى براى گمراه شوندگان باشد ، یعنى مردم جاهل و بیخبر را نا آگاهانه به وادى انحراف و باطل مىکشانند. این بیخبران گاه از این هم فراتر مىروند ، یعنى تنها به جنبههاى سرگرمى و غافل کننده این مسائل قانع نمىشوند ، بلکه سخنان لهو و بیهوده خود را وسیلهاى براى استهزاء و سخریه آیات الهى قرار مىدهند ، و این همان است که در آخر آیه فوق به آن اشاره کرده ، مىفرماید : و یتخذها هزوا . اما توصیف عذاب به مهین ( خوار کننده و اهانت بار ) به خاطر آن است که جریمه باید همانند جرم باشد ، آنها نسبت به آیات الهى توهین کردند ، خداوند تفسیر نمونه ج : 17ص :17 هم براى آنها مجازاتى تعیین کرده که علاوه بر دردناک بودن توهین آور نیز مىباشد . آیه بعد به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهى اشاره کرده ، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه مىکند و مىگوید : هنگامى که آیات ما بر او خوانده مىشود مستکبرانه روى بر مىگرداند ، گوئى آیات ما را نشنیده ، گوئى اصلا گوشهایش سنگین است و اصلا هیچ سخنى را نمىشنود ( و اذا تتلى علیه آیاتنا ولى مستکبرا کان لم یسمعها کان فى اذنیه وقرا). و در پایان ، کیفر دردناک چنین کسى را اینگونه بازگو مىکند : او را به عذاب دردناک بشارت ده ! ( فبشره بعذاب الیم). تعبیر به ولى مستکبرا اشاره به این است که رویگرداندن او تنها به خاطر مزاحمت با منافع دنیوى و هوسهایش نیست ، بلکه از اینهم فراتر مىرود و انگیزه استکبار و تکبر در برابر خدا و آیات خدا که بزرگترین گناه است در عمل او نیز وجود دارد . جالب اینکه نخست مىگوید : آنچنان بى اعتنائى به آیات الهى مىکند که گوئى اصلا آن را نشنیده و کاملا بى اعتنا از کنار آن مىگذرد سپس اضافه مىکند : نه تنها این آیات را نمىشنود ، گوئى اصلا کر است و هیچ سخنى را نمىشنود ! جزاى چنین افراد نیز متناسب اعمالشان است همانگونه که عملشان براى اهل حق درد آور بود ، خداوند مجازاتشان را نیز دردناک قرار داده ، و به عذاب الیمشان گرفتار مىسازد ! توجه به این نکته نیز لازم است که تعبیر به بشر ( بشارت ده ) در مورد عذاب دردناک الهى متناسب با کار مستکبرانى است که آیات الهى را به باد سخریه تفسیر نمونه ج : 17ص :18 مىگرفتند و بو جهل صفتانى که زقوم جهنم را با کره و خرما تفسیر مىکردند ! در آیات بعد به شرح حال مؤمنان راستین باز مىگردد که در آغاز این مقایسه از آنان شروع شد ، در پایان نیز به آنان ختم گردد ، مىفرماید : کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند ، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است ( ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعیم ) . آرى این گروه بر عکس مستکبران بى ایمان ، و گمراه کنندگان کوردل که نه آثار خدا را در جهان مىبینند و نه سخنان فرستادگان خدا را به گوش جان مىشنوند ، به حکم عقل و خرد بیدار و چشم بینا و گوش شنوا که خدا نصیبشان کرده هم به آیات الهى ایمان مىآورند و هم در اعمال صالح خود آن را به کار مىگیرند و چه جالب است که آنها عذاب الیم داشتند و اینها جنات نعیم دارند. مهمتر اینکه این باغهاى پر نعمت بهشتى ، براى آنها جاودانه است همیشه در آن خواهند ماند ( خالدین فیها ) . این وعده مسلم الهى است ، وعدهاى تخلف ناپذیر ( وعد الله حقا). و خداوند نه وعده دروغین مىدهد ، و نه از وفاى به وعدههاى خود عاجز است ، چرا که او عزیز و قدرتمند ، و حکیم و آگاه است ( و هو العزیز الحکیم). این نکته قابل دقت است که در مورد مستکبران ، عذاب به صورت مفرد ذکر شده و در مورد مؤمنان صالح العمل ، جنات به صورت جمع ، چرا که رحمت خدا همواره بر غضبش پیشى گرفته. تاکید بر خلود و وعده حق الهى نیز تاکیدى بر همین فزونى رحمت تفسیر نمونه ج : 17ص :19 بر غضب است. نعیم که از ماده نعمت است ، معنى گستردهاى دارد که همه انواع نعمتهاى مادى و معنوى را شامل مىشود ، حتى نعمتهائى که براى ما محبوسان زندان تن در این دنیا قابل درک نیست راغب در مفردات مىگوید : نعیم به معنى نعمت بسیار است ( النعیم النعمة الکثیرة). نکتهها: 1 -تحریم غنا بدون شک غنا به طور اجمال از نظر مشهور علماى شیعه حرام است و شهرتى در سرحد اجماع و اتفاق دارد. بسیارى از علماى اهل سنت نیز بر این عقیده تاکید کردهاند ، هر چند بعضى از آنها استثناهائى براى آن قائل شدهاند ، و شایدبعضى از این استثناها در حقیقت استثناء نباشد و خارج از موضوع غنا محسوب شود ( و به اصطلاح تخصصا خارج است). قرطبى در ذیل آیات مورد بحث در همین زمینه چنین مىگوید : غناى معمول در میان گروهى از مردم ، هر گاه مشتمل بر اشعار عاشقانه در باره زنان و توصیف زیبائیهاى آنان ، و ذکر شراب و محرمات دیگر باشد ، همه علما در حرمت آن متفقند ، چرا که مصداق لهو و غناى مذموم مىباشد ، و اما اگر از این امور خالى گردد ، مختصرى از آن در اعیاد و جشنهاى زفاف جائز است ، و همچنین براى نشاط بخشیدن به هنگام انجام کارهاى مشکل ، آنگونهکه در تاریخ اسلام در مساله حفر خندق آمده ، و یا اشعارى که انجشه به هنگام حرکت قافله به سوى مکه در حجة الوداع براى تحریک شتران مىخوانده است ، اما آنچه امروز در میان صوفیه معمول است که انواع آلات طرب را در این زمینه به کار مىبرند تفسیر نمونه ج : 17ص :20 حرام است. آنچه را که قرطبى به صورت استثناء بیان کرده از قبیل خواندن حدى ( آواز مخصوص ) براى شتران یا اشعار مخصوصى که مسلمانان با آهنگ به هنگام حفر خندق مىخواندند به احتمال قوى اصلا جزء غنا نبوده و نیست ، و شبیه اشعارى است که گروهى با آهنگ مخصوصدر راهپیمائیها یا مجالس جشن و عزادارى مذهبى مىخوانند. در منابع اسلامى دلائل زیادى بر تحریم غنا در دست است که از جمله آیه فوق و من الناس من یشترى لهو الحدیث ... و بعضى دیگر از آیات قرآن مىباشد که حداقل طبق روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده بر غنا تطبیق گردیده ، و یا غنا از مصادیق آن شمرده شده است. در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که در تفسیر آیه و اجتنبوا قول الزور ( حج - 30 ) فرمود : قول الزور الغنا : سخن باطل همان غنا است. و نیز همان امام (علیهالسلام) در تفسیر آیه و الذین لایشهدون الزور ( فرقان - 72 ) فرمود : منظور از آن غنا است. و در تفسیر همین آیه مورد بحث ، روایات متعددى از امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) و امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) نقل شده است که یکى از مصداقهاى لهو الحدیث را که موجب عذاب مهین است غنا معرفى کردهاند. علاوه بر این روایات فراوان دیگرى - منهاى تفسیر آیات - در منابع اسلامى دیده مىشود که تحریم غنا را بطور مؤکد بیان مىکند. در حدیثى که از جابر بن عبد الله از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده مىخوانیم : کان ابلیس اول من تغنى : شیطان اولین کسى بود که غنا خواند . تفسیر نمونه ج : 17ص :21 و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیهالسلام) چنین آمده است : بیت الغناء لا - تؤمن فیه الفجیعة ، و لا تجاب فیه الدعوة ، و لا یدخله الملک : خانهاى که در آن غنا باشد ، ایمن از مرگ و مصیبت دردناک نیست ، و دعا در آن به اجابت نمىرسد ، و فرشتگان وارد آن نمىشوند. و در حدیث دیگرى از همان امام (علیهالسلام) مىخوانیم : الغناء یورث النفاق ، و یعقب الفقر : غنا ، روح نفاق را پرورش مىدهد و فقر و بدبختى مىآفریند. در حدیث دیگر که از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده از جمله کسانى را که ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است زن خواننده و کسى است که اجرتى به او مىدهد و کسى که آن پول را مصرف مىنماید ! ( المغنیة ملعونة ، و من اداها ملعون ، و آکل کسبها ملعون ) . در منابع معروف اهل سنت نیز روایات متعددى در این زمینه نقل شده است. از جمله روایتى است که در در المنثور از جمع کثیرى از محدثین از ابى امامة از پیغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است که فرمود : لا یحل تعلیم المغنیات و لا بیعهن و اثمانهن حرام : تعلیم زنان خواننده حلال نیست ، و همچنین خرید و فروش این کنیزان ، و چیزى که در مقابل آن گرفته مىشود نیز حرام است . نظیر همین معنى را نویسنده التاج از ترمذى و امام احمد نقل کرده است ( التاج جلد 5 صفحه 287). ابن مسعود از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل مىکند که فرمود : الغناء ینبت النفاق تفسیر نمونه ج : 17ص :22 فى القلب کما ینبت الماء البقل : غنا روح نفاق را در قلب پرورش مىدهد همانگونه که آب گیاهان را!. روى هم رفته روایاتى که در این زمینه نقل شده است بقدرى زیاد است که به حد تواتر مىرسد ، و به همین دلیل اکثر علماى اسلام فتوى به حرمت دادهاند علاوه بر علماى شیعه که تقریبا در این سخن اتفاق نظر دارند ، تحریم آن از ابو حنیفه نیز نقل شده است ، و هنگامى که از احمد پیشواى معروف اهل سنت در باره غنا سؤال کردند در پاسخ گفت : ینبت النفاق : روح نفاق را در آدمى مىرویاند ! . و مالک ، پیشواى دیگر اهل سنت در پاسخ این سؤال گفت : یفعله الفساق : مردم فاسق به دنبال آن مىروند ! و شافعى تصریح کرده است که شهادت اصحاب غنا قبول نیست ، و این خود دلیل بر فسق آنها است. از اصحاب شافعى نیز نقل شده که فتواى شافعى را تحریم مىدانند ، بر خلاف آنچه بعضى پنداشتهاند . 2 -غناء چیست ؟ در حرمت غناء چندان مشکلى وجود ندارد ، مشکل تشخیص موضوع غناء است. آیا هر صوت خوش و زیبائى غنا است ؟ مسلما چنین نیست ، زیرا در روایات اسلامى آمده و سیره مسلمین نیز حکایت مىکند که قرآن و اذان و مانند آن را با صداى خوش و زیبا بخوانید. تفسیر نمونه ج : 17 ص :23 آیا غنا هر صدائى است که در آن ترجیع ( رفت و آمد صدا در حنجره و به اصطلاح غلت دادن ) باشد ؟ آن نیز ثابت نیست. آنچه از مجموع کلمات فقهاء و سخنان اهل سنت در این زمینه مىتوان استفاده کرد این است که غناء ، آهنگهاى طربانگیز و لهو و باطل است . و به عبارت روشنتر : غناء آهنگهائى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مىباشد. و باز به تعبیر دیگر : غناء به صوتى گفته مىشود که قواى شهوانى را در انسان تحریک مىنماید ، و انسان در آن حال احساس مىکند که اگر در کنار آن صدا ، شراب و فساد جنسى نیز باشد کاملا مناسب است!. این نکته نیز قابل توجه است که گاه یک آهنگ هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن ، به این ترتیب که اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگهاى مطرب بخوانند ، و گاه تنها آهنگ ، غنا است ، به این ترتیب که اشعار پر محتوى یا آیات قرآن و دعاء و مناجات را به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیاشان و فاسدان است ، و در هر دو صورت حرام مىباشد ( دقت کنید ) . ذکر این نکته نیز لازم است که گاه براى غنا دو رقم معنى ذکر مىشود معنى عام و معنى خاص ، معنى خاص همان است که در بالا گفتیم یعنى آهنگهاى تحریک شهوات و متناسب مجالس فسق و فجور. ولى معنى عام هر گونه صوت زیبا است ، و لذا آنها که غنا را به معنى عام تفسیر کردهاند بر آن دو قسم قائل شدهاند غناى حلال و غناى حرام. منظور از غناى حرام همان است که در بالا گفته شد و منظور از غناى حلال صداى زیبا و خوشى است که مفسدهانگیز نباشد ، و متناسب با مجالس فسق و فجور نگردد . بنابر این در اصل تحریم غنا تقریبا اختلافى نیست ، اختلاف در نحوه تفسیر تفسیر نمونه ج : 17ص :24 آن است. البته غنا مصادیق مشکوکى نیز دارد ( مانند همه مفاهیم دیگر ) که انسان به راستى نمىداند فلان صوت مناسب مجالس فسق و فجور است یا نه ؟ و در این صورت به حکم اصل برائت محکوم به حلیت است ( البته بعد از آگاهى کافى از مفهوم عرفى غنا طبق تعریف فوق). و از اینجا روشن مىشود صداها و آهنگهاى حماسى که متناسب میدانهاى نبرد و یا ورزش و یا مانند آن است دلیلى بر تحریم آن نیست . البته در زمینه غنا بحثهاى دیگرى نیز وجود دارد از قبیل پارهاى از استثناها که بعضى براى آن قائل شدهاند ، و جمعى آن را انکار کردهاند ، و مسائل دیگر که باید در کتب فقهى از آن سخن گفت. آخرین سخنى که در اینجا ذکر آن را لازم مىدانیم این است که آنچه در بالا گفتیم مربوط به خوانندگى است و اما استفاده از آلات موسیقى و حرمت آن بحث دیگرى دارد که از موضوع این سخن خارج است. 3 -فلسفه تحریم غنا دقت در مفهوم غنا با شرائطى که در شرح موضوع آن گفتیم ، فلسفه تحریم آن را به خوبى روشن مىسازد. در یک بررسى کوتاه به مفاسد زیر برخورد مىکنیم: الف : تشویق به فساد اخلاق تجربه نشان داده است - و تجربه بهترین شاهد و گواه است - که بسیارى افراد تحت تاثیر آهنگهاى غناء ، راه تقوى و پرهیزکارى را رها کرده ، و به شهوات و فساد روى مىآورند. مجلس غنا معمولا مرکز انواع مفاسد است و آنچه به این مفاسد دامن مىزند همان غناء است. تفسیر نمونه ج : 17ص :25 در بعضى از گزارشهائى که در جرائد خارجى آمده مىخوانیم که در مجلسى که گروهى از دختران و پسران بودند ، و آهنگ خاصى از غناء در آنجا اجرا شد آنچنان هیجانى به دختران و پسران دست داد که به یکدیگر حملهور شدند و فجایع زیادى بار آوردند که قلم از ذکر آن شرم دارد . در تفسیر روح المعانى ، سخنى از یکى از سران بنى امیه نقل مىکند که به آنها مىگفت : از غنا بپرهیزید که حیا را کم مىکند ، شهوت را مىافزاید شخصیت را در هم مىشکند ، جانشین شراب مىشود ، و همان کارى را مىکند که مستى انجام مىدهد. و این نشان مىدهد که حتى آنها نیز به مفاسد آن پى برده بودند. و اگرمىبینیم در روایات اسلامى کرارا آمده است که غنا روح نفاق را در قلب پرورش مىدهد اشاره به همین حقیقت است ، روح نفاق همان روح آلودگى به فساد و کنارهگیرى از تقوا و پرهیزکارى است. و نیز اگر در روایات آمده است که فرشتگان در خانهاى که غنا در آن است وارد نمىشوند به خاطر همین آلودگى به فساد است ، چرا که فرشتگان پاکند و طالب پاکیند ، و از این محیطهاى آلوده بیزارند. ب - غافل شدن از یاد خدا تعبیر به لهو که در تفسیر غنا در بعضى از روایات اسلامى آمده است ، اشاره به همین حقیقت است که غناء انسان را آنچنان مست شهوات مىکند که از یاد خدا غافل مىسازد . در آیات فوق خواندیم که لهو الحدیث ، یکى از عوامل ضلالت از سبیل الله است ، و موجب عذاب الیم. تفسیر نمونه ج : 17ص :26 در حدیثى از على (علیهالسلام) مىخوانیم : کل ما الهى عن ذکر الله فهو من المیسر : هر چیزى که انسان را از یاد خدا غافل کند ( و در شهوات فرو ببرد ) آن در حکم قمار است. ج - آثار زیانبار بر اعصاب غنا و موسیقى در حقیقت ، یکى از عوامل مهم تخدیر اعصاب است ، و به تعبیر دیگر مواد مخدر گاهى از طریق دهان و نوشیدن وارد بدن مىشوند ، ( مانند شراب ) . و گاه از طریق بوئیدن و حس شامه ( مانند هروئین). و گاه از طریق تزریق ( مانند مرفین). و گاه از طریق حس سامعه است ( مانند غنا). به همین دلیل گاهى غنا و آهنگهاى مخصوصى ، چنان افراد را در نشئه فرو مىبرد ، که حالتى شبیه به مستى به آنها دست مىدهد ، البته گاه به این مرحله نمىرسد اما در عین حال تخدیر خفیف ایجاد مىکند. و به همین دلیل بسیارى از مفاسد مواد مخدر در غنا وجود دارد ، خواه تخدیر آن خفیف باشد یا شدید. توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقىدانان نشان مىدهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتیهاى روحى گردیدهاند ، تا آنجا که رفته رفته اعصاب خود را از دست داده ، و عدهاى مبتلا به بیماریهاى روانى شده ، و گروهى مشاعر خود را از کف داده ، و به دیار جنون رهسپار شدهاند ، دستهاى فلج و ناتوان گردیده بعضى هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شدهاند . تفسیر نمونه ج : 17ص :27 در بعضى از کتبى که در زمینه آثار زیانبار موسیقى بر اعصاب آدمى نوشته شده است حالات جمعى از موسیقى دانان و خوانندگان معروف آمده است که به هنگام اجراى برنامه گرفتار سکته و مرگ ناگهانى شده ، و در همان مجلس جان خود را از دست دادهاند . کوتاه سخن اینکه آثار زیانبخش غنا و موسیقى بر اعصاب تا سر حد تولید جنون ، و بر قلب و فشار خون ، و تحریکات نامطلوب دیگر به حدى است که نیاز به بحث زیادى ندارد. از آمارهائى که از مرگ و میرها در عصر ما تهیه شده چنین استفاده مىشود که مرگهاى ناگهانى نسبت به گذشته افزایش زیادى یافته است ، عوامل این افزایش را امور مختلفى ذکر کردهاند از جمله افزایش غنا و موسیقى در سطح جهان. د - غنا یکى از ابزار کار استعمار استعمارگران جهان همیشه از بیدارى مردم، مخصوصا نسل جوان ، وحشت داشتهاند ، به همین دلیل بخشى از برنامههاى گسترده آنها براى ادامه استعمار ، فرو بردن جامعهها در غفلت و بیخبرى و ناآگاهى و گسترش انواع سرگرمیهاى نا سالم است. امروز مواد مخدر تنها جنبه تجارتى ندارد ، بلکه یک ابزار مهم سیاسى ، یعنى سیاستهاى استعمارى است ، ایجاد مراکز فحشاء ، کلوپهاى قمار و همچنین سرگرمیهاى ناسالم دیگر ، و از جمله توسعه غنا و موسیقى ، یکى از مهمترین ابزارى است که آنها براى تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند ، و به همین دلیل قسمت عمده وقت رادیوهاى جهان را موسیقى تشکیل مىدهد و از برنامههاى عمده وسائل ارتباط جمعى همین موضوع است . تفسیر نمونه ج : 17ص :28 خَلَقَ السمَوَتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَاوَ أَلْقَى فى الأَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَث فِیهَا مِن کلِّ دَابَّةٍوَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ(10) هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِبَلِ الظلِمُونَ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ(11) ترجمه: 10 -آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید ، و در زمین کوههائى افکند تاشما را به لرزه در نیاورد ، و از هر گونه جنبنده روى آن منتشر ساخت ، و از آسمان آبى نازل کردیم ، و به وسیله آن در روى زمین انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پر ارزش رویاندیم. 11 -این آفرینش خداست ، اما به من نشان دهید معبودانى که غیر او هستند چه چیز را آفریدهاند ؟ ولى ظالمان در گمراهى آشکارند. تفسیر : این آفرینش خدا است ، دیگران چه آفریدهاند ؟ به دنبال بحثى که پیرامون قرآن ، و ایمان به آن در آیات گذشته بود در دو آیه مورد بحث از دلائل توحید که یکى دیگر از اساسىترین اصول اعتقادى است سخن مىگوید. در آیه نخست به پنج قسمت از آفرینش پروردگار که پیوند ناگسستنى با تفسیر نمونه ج : 17ص :29 هم دارند ( آفرینش آسمان ، و معلق بودن کرات در فضا و نیز آفرینش کوهها براى حفظ ثبات زمین ، و سپس آفرینش جنبندگان ، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنها است ) اشاره مىکند. مىفرماید : خداوند آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید ( خلق السماوات بغیر عمد ترونها). عمد ( بر وزن قمر ) جمع عمود به معنى ستون است ، و مقید ساختن آن به ترونها ، دلیل بر این است که آسمان ستونهاى مرئى ندارد ، مفهوم این سخن آنست که ستونهائى دارد اما غیر قابل رؤیت نیست ، و چنانکه پیش از این هم در تفسیر سوره رعد گفتهایم ، این تعبیر اشاره لطیفى است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونى بسیار نیرومند اما نامرئى کرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته . در حدیثى که حسین بن خالد از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) نقل کرده به این معنى تصریح شده است ، فرمود : سبحان الله ، ا لیس الله یقول بغیر عمد ترونها ؟ قلت بلى ، فقال : ثم عمد و لکن لا ترونها : منزه است خدا ، آیا خداوند نمىفرماید بدون ستونى که آن را مشاهده کنید ؟ راوى مىگوید : عرض کردم آرى ، فرمود : پس ستونهائى هست ولى شما آن را نمىبینید ! و . به هر حال جمله فوق یکى از معجزات علمى قرآن مجید است که شرح بیشتر آن را در ذیل آیه 2 سوره رعد ( جلد 10 صفحه 110 ) آوردیم. سپس در باره فلسفه آفرینش کوهها مىگوید : خداوند در زمین کوههائى افکند تا شما را مضطرب و متزلزل نکند ( و القى فى الارض رواسى ان تفسیر نمونه ج : 17ص :30 تمید بکم). این آیه که نظائر فراوانى در قرآن دارد نشان مىدهد که کوهها وسیله ثبات زمینند ، امروز از نظر علمى نیز این حقیقت ثابت شده که کوهها از جهات متعددى مایه ثبات زمین هستند . -از این نظر که ریشههاى آنها به هم پیوسته و همچون زره محکمى ، کره زمین را در برابر فشارهائى که از حرارت درونى ناشى مىشود حفظ مىکند ، و اگر آنها نبودند زلزلههاى ویرانگر آنقدر زیاد بود که شاید مجالى به انسان براى زندگى نمىداد. و از این نظر که این قشر محکم در برابر فشار جاذبه ماه و خورشید مقاومت مىکند که اگر کوهها نبود ، جزر و مد عظیمى در پوسته خاکى زمین به وجود مىآمد که بى شباهت به جزر و مد دریاها نبودند و زندگى را بر انسان ناممکن مىساخت. -و از این نظر که فشار طوفانها را در هم مىشکند ، و تماس هواى مجاور زمین را به هنگام حرکت وضعى زمین به حداقل مىرساند و اگر آنها نبودند صفحه زمین همچون کویرهاى خشک در تمام طول شب و روز صحنه طوفانهاى مرگبار و بادهاى در هم کوبنده بود . حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش ، و آرامش زمین به وسیله کوهها تامین شد نوبت به آفرینش موجودات زنده و آرامش آنها مىرسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند ، مىگوید : و در روى زمین از هر جنبندهاى منتشر ساخت ( و بث فیها من کل دابة). تفسیر نمونه ج : 17ص :31 تعبیر به من کل دابة ، اشاره به تنوع حیات و زندگى در چهرههاى مختلف است از جنبندگانى که از کوچکى با چشم عادى دیده نمىشوند و سرتاسر محیط ما را پر کردهاند گرفته ، تا جنبندگان غولپیکرى که عظمت آنها انسان را در وحشت فرو مىبرد . همچنین جنبندگان به رنگهاى مختلف و چهرههاى کاملا متفاوت ، آبزیان و هوا زیان ، پرندگان و خزندگان ، حشرات گوناگون و مانند آنها که هر کدام براى خود عالمى دارند ، و مساله حیات را در صدها هزار آئینه منعکس مىسازند. اما پیدا است که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند ، لذا در جملههاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده مىگوید : از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن در روى زمین ، انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پر ارزش رویاندیم ( و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم ) . به این ترتیب اساس زندگى همه جنبندگان ، مخصوصا انسان را که آب و گیاه تشکیل مىدهد بیان مىکند ، سفرهاى است گسترده با غذاهاى متنوع در سرتاسر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش ، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار. قابل توجه اینکه در بیان آفرینش سه قسمت نخست ، افعال به صورت غائب ذکر شده ، ولى به مساله نزول باران و پرورش گیاهان که مىرسد ، افعال را به صورت متکلم بیان کرده مىفرماید : ما از آسمان آبى فرستادیم ، و ما در زمین گیاهانى رویاندیم . این خود یکى از فنون فصاحت است که به هنگام ذکر امور مختلف ، آنها را در دو یا چند شکل متنوع بیان کنند تا شنونده هیچگونه احساس خستگى تفسیر نمونه ج : 17ص :32 نکنند ، بعلاوه این تعبیر نشان مىدهد که نزول باران و پرورش گیاهان مورد توجه خاصى بوده است. این آیه بار دیگر به زوجیت در جهان گیاهان اشاره مىکند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است ، چرا که در آن زمان ، زوجیت(وجود جنس نر و ماده ) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود ، و قرآن از آن پرده برداشت ( شرح بیشتر پیرامون این مساله را مىتوانید در جلد 15 ذیل آیه 7 سوره شعراء مطالعه فرمائید). ضمنا توصیف زوجهاى گیاهان به کریم اشاره به انواع مواهبى است که در آنها وجود دارد. بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش ، و چهرههاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد باز خواست قرار مىدهد ، مىگوید : این آفرینش خدا است ، اما به من نشان دهید معبودانى که غیر او هستند چه چیز را آفریدهاند ؟ ! ( هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذین من دونه ) . مسلما آنها نمىتوانستند ادعا کنند هیچیک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند ، بنابر این آنها به توحید خالقیت معترف بودند ، با اینحال چگونه مىتوانستند شرک در عبادت را توجیه کنند ، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم ، و آنهم دلیل بر توحید عبودیت است. لذا در پایان آیه ، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده مىگوید : ولى ظالمان در گمراهى آشکارند ( بل الظالمون فى ضلال مبین). مىدانیم ظلم معنى گستردهاى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر تفسیر نمونه ج : 17ص :33 محل مىشود ، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مىگذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند. ضمنا تعبیر فوق اشاره لطیفى است به ارتباط ظلم و ضلال ، زیرا هنگامى که انسان موقعیت موجودات عینى را در جهان نشناسد ، یا بشناسد و رعایت نکند و هر چیز را در جاى خویش نبیند ، مسلما این ظلم سبب ضلالت و گمراهى او خواهد شد. تفسیر نمونه ج : 17ص :34 وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَنَ الحِْکْمَةَ أَنِ اشکُرْ للَّهِوَ مَن یَشکرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِوَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌّ حَمِیدٌ(12) وَ إِذْ قَالَ لُقْمَنُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظهُ یَبُنىَّ لا تُشرِک بِاللَّهِإِنَّ الشرْک لَظلْمٌ عَظِیمٌ(13) وَ وَصیْنَا الانسنَ بِوَلِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصلُهُ فى عَامَینِ أَنِ اشکرْ لى وَ لِوَلِدَیْک إِلىَّ الْمَصِیرُ(14) وَ إِن جَهَدَاک عَلى أَن تُشرِک بى مَا لَیْس لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَاوَ صاحِبْهُمَا فى الدُّنْیَا مَعْرُوفاًوَ اتَّبِعْ سبِیلَ مَنْ أَنَاب إِلىَّثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15) ترجمه: 12 -ما به لقمان حکمت دادیم ( و به او گفتیم ) شکر خدا را بجاى آور ، هر کس شکرگزارى کند به سود خویش شکر کرده ، و آنکس که کفران کند ( زیانى به خدا نمىرساند ) چرا که خداوند بى نیاز و ستوده است. 13 -به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش گفت - در حالى که او را موعظه مىکرد - پسرم ! چیزى را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است. تفسیر نمونه ج : 17ص :35 14 -و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل کرد ، ( و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمل مىشد ) و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مىیابد ( آرى به او توصیه کردم ) که شکر براى من و براى پدر و مادرت بجا آور که بازگشت همه شما به سوى من است . 15 -و هر گاه آنها تلاش کنند که موجودى را شریک من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى ( بلکه مىدانى باطل است ) از آنها اطاعت مکن ، ولى با آنها در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن ، و پیروى از راه کسانى بنما که به سوى من آمدهاند ، سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مىکردید آگاه مىکنم. تفسیر : احترام پدر و مادر به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته ، در آیات مورد بحث و چند آیه بعد از آن ، سخن از لقمان حکیم و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده ، و مسائل مهم اخلاقى که در اندرزهاى لقمان به فرزندش منعکس است نیز بازگو شده است. این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مىکند ، و هم اصول وظایف دینى ، و هم مباحث اخلاقى را. در اینکه لقمان که بود ؟ و چه ویژگیهائى داشت ؟ در بحث نکات بخواست خدا سخن خواهیم گفت ، ولى در اینجا همین اندازه مىگوئیم که قرائن نشان مىدهد او پیامبر نبود ، بلکه مردى بود وارسته و مهذب که در میدان مبارزه با هواى نفس پیروز شده ، و خداوند نیز چشمههاى علم و حکمت را در قلب او گشوده بود . تفسیر نمونه ج : 17ص :36 در عظمت مقام او همین بس که خدا اندرزهایش را در کنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آیات قرآن ذکر فرموده است ، آرى هنگامى که قلب انسان بر اثر پاکى و تقوى به نور حکمت روشن گردد ، سخنان الهى بر زبانش جارى مىشود و همان مىگوید که خدا مىگوید ، و آن گونه مىاندیشد که خدا مىپسندد ! با این توضیح کوتاه به تفسیر آیات باز مىگردیم . در نخستین آیه مىفرماید : ما به لقمان حکمت دادیم ، و به او گفتیم که براى خدا شکرگزارى کن ، چرا که هر کس شکر نعمت او را ادا کند ، به سود خویش شکر کرده ، و هر کس کفران کند ، زیانى به خدا نمىرساند ، چرا که خداوند ، بى نیاز و ستوده است ( و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید). در اینکه حکمت چیست ؟ باید گفت براى حکمت معانى فراوانى ذکر کردهاند ، مانند شناخت اسرار جهان هستى و آگاهى از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسائى خداوند . اما همه این معانى را مىتوان یکجا جمع کرده و در تفسیر حکمت چنین گفت : حکمتى که قرآن از آن سخن مىگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود مجموعهاى از معرفت و علم ، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت بوده است. در حدیثى از امام موسى بن جعفر (علیهالسلام) مىخوانیم : که در تفسیر این آیه براى هشام بن حکم فرمود : مراد از حکمت ، فهم و عقل است. تفسیر نمونه ج : 17ص :37 در حدیث دیگرى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که در تفسیر این آیه فرمود : اوتى معرفة امام زمانه : حکمت این است که لقمان نسبت به امام و رهبر الهى عصر خود آگاهى داشت . روشن است هر یک از اینها یکى از شاخههاى مفهوم وسیع حکمت محسوب مىشود و با هم منافاتى ندارد. به هر حال لقمان به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مىدانست ، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مىبست ، و اصلا حکمت همین است : به کار بستن هر چیز در جاى خود بنابر این شکر وحکمت به یک نقطه باز مىگردند. در آیه ، ضمنا نتیجه شکران و کفران نعمتها به این صورت بیان شده که شکر نعمت به سود خود انسان و کفران نعمت نیز به زیان خود او است چرا که خداوند از همگان بى نیاز است ، اگر همه ممکنات ، شکرگزارى کنند چیزى بر عظمتش افزوده نمىشود ، و اگر جمله کاینات کافر گردند ، بر دامن کبریاش ننشیند گرد ! لام در جمله ان اشکر لله لام اختصاص است و لام در لنفسه لام نفع است بنابر این سود شکرگزارى که همان دوام نعمت ، و افزایش آن ، به اضافه ثواب آخرت است عائد خود انسان مىشود ، همانگونه که زیان کفران فقط دامان خودش را مىگیرد . تعبیر به غنى حمید ، اشاره به این است که شکرگزار در برابر افراد عادى یا چیزى به بخشنده نعمت مىدهد ، و یا اگر چیزى نمىدهد با ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا مىبرد ، ولى در مورد خداوند هیچیک از این دو تفسیر نمونه ج : 17ص :38 معنى ندارد ، او از همگان بى نیاز است ، و شایسته ستایش همه ستایشگران ، فرشتگان حمد او مىگویند و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند و اگر انسانى به زبان قال ، کفران کند ، کمترین اثرى ندارد ، حتى ذرات وجود خودش به زبان حال مشغول حمد و ثناى اویند ! قابل توجه است که شکر با صیغه مضارع که نشانه تداوم و استمرار است بیان شده ، و کفر با صیغه ماضى که حتى بر یکمرتبه نیز صادق است ، اشاره به اینکه کفران حتى براى یکبار ممکن است عواقب دردناکى بار آورد ، اما شکرگزارى لازم است و مستمر و مداوم باشد ، تا انسان مسیر تکاملى خود را طى کند . بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مىباشد اشاره کرده چنین مىفرماید : به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش ، در حالى که او را موعظه مىکرد ، گفت : پسرم هیچ چیز را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است ( و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم ) . حکمت لقمان ایجاب مىکند که قبل از هر چیز به سراغ اساسىترین مساله عقیدتى برود و آن مساله توحید است ، توحید در تمام زمینهها و ابعاد ، زیرا هر حرکت تخریبى و ضد الهى از شرک سرچشمه مىگیرد ، از دنیا پرستى مقام پرستى ، هوا پرستى ، و مانند آن که هر کدام شاخهاى از شرک محسوب مىشود. همانگونه که اساس تمام حرکتهاى صحیح و سازنده ، توحید است ، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادنو از غیر او بریدن و همه بتها را در آستان تفسیر نمونه ج : 17ص :39 کبریائى او در هم شکستن ! قابل توجه اینکه لقمان حکیم ، دلیل بر نفى شرک را این ذکر مىکند که شرک ظلم عظیم است ، آن هم با تعبیرى که از چند جهت ، تاکید در بر دارد. و چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بى ارزشى را همتاى او قرار دهند ، و هم در باره خلق خدا که آنها را به گمراهى بکشانند و با اعمال جنایتبار خود آنها را مورد ستم قرار دهند ، و هم در باره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کنند ! دو آیه بعد در حقیقت جملههاى معترضهاى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است ، اما معترضه نه به معنى بى ارتباط ، بلکه به معنى سخنان الهى که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد ، زیرا در این دو آیه ، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنها است و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر الله . بعلاوه تاکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مىشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند . نخست مىفرماید : ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم ( و وصینا الانسان بوالدیه). آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده مىگوید : مادرش او را حمل کرد در حالى که هر روز ضعف و سستى تازهاى بر ضعف او افزوده مىشد ( حملته امه وهنا على وهن). تفسیر نمونه ج : 17ص :40 این مساله از نظر علمى ثابت شده ، و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مىشوند ، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مىدهند ، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىدارند . به همین دلیل ، مادران در دوران باردارى گرفتار کمبود انواع ویتامینها مىشوند که اگر جبران نگردد ناراحتیهائى براى آنها به وجود مىآورد ، حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مىیابد ، چرا که شیر ، شیره جان مادر است. لذا به دنبال آن مىافزاید : پایان دوران شیرخوارگى او دو سال است ( و فصاله فى عامین). همانگونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین : مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مىدهند ( بقره - 233). البته منظور دوران کامل شیرخوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود . به هر حال مادر در این 33 ماه ( دوران حمل و دوران شیرخوارگى ) بزرگترین فداکارى را هم از نظر روحى و عاطفى ، و هم از نظر جسمى ، و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام مىدهد. جالب اینکه در آغاز توصیه در باره هر دو مىکند ولى به هنگام بیان زحمات و خدمات تکیه روى زحمات مادر مىنماید تا انسان را متوجه ایثارگریها و حق تفسیر نمونه ج : 17ص :41 عظیم او مىسازد. سپس مىگوید : توصیه کردم که هم شکر مرا بجاى آور و هم شکر پدر و مادرت را ( اناشکر لى و لوالدیک). شکر مرا بجا آور که خالق و منعم اصلى توام و چنین پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مىباشند. و چقدر جالب و پر معنى است که شکر پدر و مادر درست در کنار شکر خدا قرار گرفته. و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مىفرماید : بازگشت همه شما به سوى من است ( الى المصیر). آرى اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگیرد و مو به مو حساب مىشود ، باید از عهده حساب الهى در مورد شکر نعمتهایش ، و همچنین در مورد شکر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاک و بى آلایش آنها بر آئید . بعضى از مفسران در اینجا به نکتهاى توجه کردهاند که در قرآن مجید تاکید بر رعایت حقوق پدر و مادر کرارا آمده است ، اما سفارش نسبت به فرزندان کمتر دیده مىشود ( جز در مورد نهى از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنائى در عصر جاهلیت بوده است). این به خاطر آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند ، در حالى که زیاد دیده شده است که فرزندان ، پدر و مادر را مخصوصا به هنگام پیرى و از کار افتادگى فراموش مىکنند ، و این دردناکترین حالت براى آنها و بدترین ناشکرى براى فرزندان تفسیر نمونه ج : 17ص :42 محسوب مىشود. و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر ، ممکن است این توهم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مساله عقائد و کفر و ایمان ، باید با آنها مماشات کرد ، در آیه بعد مىافزاید : هر گاه آن دو ، تلاش و کوشش کنند که چیزى را شریک من قرار دهى که از آن ( حداقل ) آگاهى ندارى ، از آنها اطاعت مکن ( و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک بهعلم فلا تطعهما). هرگز نباید رابطه انسان و پدر و مادرش ، مقدم بر رابطه او با خدا باشد ، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد. تعبیر به جاهداک اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان اینکه سعادت فرزند را مىخواهند ، تلاش و کوشش مىکنند که او را به عقیده انحرافى خود بکشانند ، و این در مورد همه پدران و مادران دیده مىشود. وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند ، و استقلال فکرى خود را حفظ کرده ، عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند. ضمنا جمله ما لیس لک به علم ( چیزى که به آن علم و آگاهى ندارى ) اشاره به این است که اگر فرضا دلائل بطلان شرک را نادیده بگیریم ، حداقل دلیلى بر اثبات آن نیست ، و هیچ شخص بهانه جوئى نیز نمىتواند دلیلى بر اثبات شرک اقامه کند . از این گذشته اگر شرک حقیقتى داشت ، باید دلیلى بر اثبات آن وجود داشته باشد ، و چون دلیلى بر اثبات آن نیست خود دلیلى بر بطلان آن مىباشد. باز از آنجا که ممکن است ، این فرمان ، این توهم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک ، باید شدت عمل و بى حرمتى به خرج داد ، بلا فاصله تفسیر نمونه ج : 17ص:43 اضافه مىکند که عدم اطاعت آنها در مساله کفر و شرک ، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال با آنها در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن ( و صاحبهما فى الدنیا معروفا). از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن ، و از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى ، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها نباش ، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر ، در آن جمع است. لذا بعدا مىافزاید : راه کسانى را پیروى کن که به سوى من باز گشتهاند راه پیامبر و مؤمنان راستین ( و اتبع سبیل من اناب الى ) . چرا که بعد از آن بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه در دنیا عمل مىکردید آگاه مىسازم و بر طبق آن پاداش و کیفر مىدهم ( ثم الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون). نفى و اثباتهاى پى در پى ، و امر و نهىها در آیات فوق ، براى این است که مسلمانان در این گونه مسائل که در بدو نظر تضادى در میان انجام دو وظیفه لازم تصور مىشود خط اصلى را پیدا کنند ، و بدون کمترین افراط و تفریط ، در مسیر صحیح قرار گیرند ، و این دقت و ظرافت قرآن در این ریزهکاریها ، از چهرههاى فصاحت و بلاغت عمیق آن است. به هر حال آیه فوق کاملا شبیه چیزى است که در آیه 8 سوره عنکبوت آمده است که مىگوید : و وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون). و در باره آن شان نزولى در بعضى از تفاسیر نقل شده است که در ذیل آیه 8 سوره عنکبوت آوردیم. تفسیر نمونه ج : 17ص :44 نکتهها: 1 -لقمان که بود ؟ نام لقمان در دو آیه از قرآن در همین سوره آمده است ، در قرآن دلیل صریحى بر اینکه او پیامبر بوده است یا تنها یک فرد حکیم ، وجود ندارد ، ولى لحن قرآن در مورد لقمان ، نشان مىدهد که او پیامبر نبود ، زیرا در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحید و مبارزه با شرک و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولا دیده مىشود ، در حالى که در مورد لقمان هیچیک از این مسائل ذکر نشده و تنها اندرزهاى او که به صورت خصوصى که با فرزندش بیان شده - هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد - آمده است ، و این گواه بر این است که او تنها یک مرد حکیم بوده است . در حدیثى که از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز نقل شده چنین مىخوانیم : حقا اقول لم یکن لقمان نبیا ، و لکن کان عبدا کثیر التفکر ، حسن الیقین ، احب الله فاحبه و من علیه بالحکمة ... به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبود ، ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد ، ایمان و یقینش عالى بود ، خدا را دوست مىداشت ، و خدا نیز او را دوست داشت ، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ... . در بعضى از تواریخ آمده است که لقمان غلامى سیاه از مردم سودان مصر بود ، و با وجود چهره نازیبا ، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مىگفت ، و امانت را به خیانت نمىآلود ، و در امورى که مربوط به او نبود دخالت نمىکرد . بعضى از مفسران احتمال نبوت او را دادهاند ولى چنانکه گفتیم هیچ دلیلى تفسیر نمونه ج : 17ص :45 بر آن نیست ، بلکه شواهد روشنى بر ضد آن داریم. در بعضى از روایات آمده است که شخصى به لقمان گفت : مگر تو با ما شبانى نمىکردى ؟ در پاسخ گفت : آرى چنین است. سؤال کننده پرسید : پس از کجا اینهمه علم و حکمت نصیب تو شد ؟ در پاسخ گفت : قدر الله ، و اداء الامانة و صدق الحدیث و الصمت عما لا یعنینى : این به خواست خدا بود ، و اداء امانت کردن ، و راستگوئى و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود . در ذیل روایتى که در بالا از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردیم نیز چنین آمده است : روزى لقمان در وسط روز براى استراحت خوابیده بود ، ناگهان ندائى شنید که اى لقمان ! آیا مىخواهى خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد که در میان مردم به حق قضاوت کنى ؟ لقمان در پاسخ آن ندا گفت : اگر پروردگارم مرا مخیر کند ، راه عافیت را مىپذیرم و تن به این آزمون بزرگ نمىدهم ! ولى اگر فرمان دهد فرمانش را به جان پذیرا مىشوم ، زیرا مىدانم اگر چنین مسؤلیتى بر دوش من بگذارد حتما مرا کمک مىکند و از لغزشها نگه مىدارد . فرشتگان - در حالى که آنها را نمىدید - گفتند : اى لقمان براى چه ؟ گفت : براى اینکه داورى در میان مردم سختترین منزلگاهها ، و مهمترین مراحل است ، و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است ، اگر خدا انسان را حفظ کند شایسته نجات است و اگر راه خطا برود از راه بهشت منحرف شده است کسى که در دنیا سر بزیر و در آخرت سربلند باشد بهتر از کسى است که در دنیا سربلند و در آخرت سربزیر باشد ، و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید و آخرت را نیز از دست خواهد داد! تفسیر نمونه ج: 17ص :46 فرشتگان از منطق جالب لقمان در شگفتى فرو رفتند ، لقمان این سخن را گفت و به خواب فرو رفت ، و خداوند نور حکمت در دل او افکند ، هنگامى که بیدار شد زبان به حکمت گشود!.... 2 -گوشهاى از حکمت لقمان بعضى از مفسران در اینجا به تناسب اندرزهاى لقمان که در آیات این سوره منعکس است قسمتهائى از سخنان حکمت آمیز این مرد الهى را بازگو کردهاند که ما فشردهاى از آن را در اینجا مىآوریم : الف : لقمان به فرزندش چنین مىگفت : یا بنى ! ان الدنیا بحر عمیق ، و قد هلک فیها عالم کثیر ، فاجعل سفینتک فیها الایمان بالله ، و اجعل شراعها التوکل على الله ، و اجعل زادک فیها تقوى الله ، فان نجوت فبرحمة الله و ان هلکت فبذنوبک ! : پسرم ! دنیا دریاى ژرف و عمیقى است که خلق بسیارى در آن غرق شدهاند ، تو کشتى خود را در این دریا ایمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توکل بر خدا ، زاد و توشهات را در آن تقواى الهى ، اگر از این دریا رهائى یابى به برکت رحمت خدا است ، و اگر هلاک شوى به خاطر گناهان تو است . همین مطلب در کتاب کافى ، ضمن سخنان امام کاظم (علیهالسلام) به هشام بن حکم به صورت کاملترى از لقمان حکیم نقل شده است : یا بنى ان الدنیا بحر عمیق ، قد غرق فیها عالم کثیر ، فلتکن سفینتک فیها تقوى الله ، و حشوها الایمان ، و شراعها التوکل ، و قیمها العقل ، و دلیلها العلم ، و سکانها الصبر : پسرم دنیا دریاى عمیقى است که گروه بسیارى در آن تفسیر نمونه ج : 17ص :47 غرق شدند ، کشتى تو در این دریا باید تقواى الهى باشد ، و زاد و توشهات ایمان ، و بادبان این کشتى توکل ، و ناخداى آن عقل ، و راهنماى آن علم ، و سکان آن صبر است. ب - در گفتار دیگرى به فرزندش در آداب مسافرت چنین مىگوید : پسرم ! هنگامى که مسافرت مىکنى ، اسلحه و لباس وخیمه و وسیله نوشیدن آب ، و وسائل دوختن و داروهاى ضرورى را که هم خود ، و هم همراهانت از آن استفاده مىتوانید بکنید بردار ، و با همسفران در همه چیز جز در معصیت الهى همراهى کن. پسرم ! هنگامى که با جمعى مسافرت کردى در کارهایت با آنها مشورت کن. در صورت آنها تبسم نما. در مورد زاد و توشهاى که دارى سخاوتمند باش. هنگامى که تو را صدا زنند پاسخ گو و اگر از تو کمک بخواهند آنها را یارى کن. تا مىتوانى سکوت اختیار کن. نماز بسیار بخوان. در مرکب و آب و غذا که دارى سخاوتمند باش. اگر از تو گواهى به حق بطلبند گواهى ده . اگر از تو مشورتى بخواهند براى به دست آوردن نظر صائب کوشش کن و بدون اندیشه و تامل کافى پاسخ مگو ، و تمام نیروى تفکرت را براى جواب مشورت به کار گیر که هر کس در پاسخ مشورت خالصترین نظر خود را اظهار نکند ، خداوند نعمت تشخیص و اندیشه را از او مىگیرد. هنگامى که ببینى همراهان تو راه مىروند ، و تلاش مىکنند ، با آنها به تفسیر نمونه ج : 17ص :48 تلاش بر خیز. دستور کسى را که از تو بزرگتر است بشنو. اگر از تو تقاضاى مشروعى دارند همیشه جواب مثبت بده ، و هرگز نه نگوى ، زیرا گفتن نه ، نشانه عجز و ناتوانى و سبب ملامت است ... هرگز نماز را از اول وقت تاخیر نینداز ، و این دین خود را فورا ادا کن . با جماعت نماز بگذار ، هر چند در سختترین حالات باشید ... اگر مىتوانى از هر غذائى مىخواهى بخورى قبلا مقدارى از آن را در راه خدا انفاق کن. کتاب الهى را تلاوت کن ، و ذکر خدا را فراموش منما. ج - این داستان نیز از لقمان معروف است ، در آن هنگام که به صورت بردهاى براى آقایش کار مىکرد ، روزى به او گفت : گوسفندى براى من ذبح کن و دو عضو که بهترین اعضاى آنست براى من بیاور. او گوسفندى را ذبحکرد و زبان و دل آن را براى وى آورد. چند روز دیگر همین دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو که بدترین اعضاى آن است براى من بیاور لقمان بار دیگر گوسفندى را ذبح کرد و همان زبان و دل را براى او آورد ، او تعجب کرد و از این ماجرا سؤال کرد ، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاک باشند از هر چیز بهترند و اگر ناپاک شوند از همه چیز خبیثتر و بدتر!. این گفتار را با حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) پایان مىدهیم. فرمود : به خدا سوگند ، حکمتى که به لقمان از سوى پروردگار عنایت تفسیر نمونه ج : 17ص :49 شده بود ، به خاطر نسبت و مال و جمال و جسم او نبود بلکه او مردى بود که در انجام فرمان خدا قوى و نیرومند بود ، از گناه و شبهات اجتناب مىکرد ، ساکت و خاموش بود با دقت مىنگریست بسیار فکر مىکرد ، تیزبین بود ، و هرگز در ( آغاز ) روز نخوابید و در مجالس ( به رسم مستکبران ) تکیه نمىکرد ، و رعایت آداب را کاملا مىنمود ، آب دهن نمىافکند ، با چیزى بازى نمىکرد ، و هرگز در حال نامناسبى دیده نشد ... هیچگاه دو نفر را در حال نزاع ندید مگر اینکه آنها را با هم صلح داد ، و اگر سخن خوبى از کسى مىشنید حتما ماخذ آن سخن وتفسیر آن را سؤال مىکرد ، با فقیهان و عالمان بسیار نشست و برخاست داشت ... به سراغ علومى مىرفت که بتواند به وسیله آن بر هواى نفس چیره شود ، نفس خود را با نیروى فکر و اندیشه و عبرت مداوا مىنمود ، و تنها به سراغ کارى مىرفت که به سود ( دین یا دنیاى ) او بود ، در امورى که به او ارتباط نداشت هرگز دخالت نمىکرد ، و از این رو خداوند حکمت را به او ارزانى داشت.
بخش پنجم اشاره کوتاه و تکان دهندهاى به مساله معاد و زندگى پس از مرگ دارد ، به انسان هشدار مىدهد که مغرور به زندگى این دنیا نشود ، به فکر آن سراى جاویدان باشد. این مطلب را با ذکر گوشهاى از علم غیب پروردگار که از همه چیز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنینى که در شکم مادر است آگاه است تکمیل کرده و سوره را پایان مىدهد . ضمنا روشن است نامگذارى این سوره به سوره لقمان به خاطر همان بحث قابل ملاحظه و پر مغزى است که از اندرزهاى لقمان در این سوره آمده ، و تنها سورهاى است که از این مرد حکیم سخن مىگوید. تفسیر نمونه ج : 17ص :7 فضیلت سوره لقمان روایات متعددى در فضیلت این سوره از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و بعضى از ائمه اهلبیت (علیهمالسلام) نقل شده است ، از جمله : در حدیثى از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم : من قرء سورة لقمان ، کان لقمان له رفیقا یوم القیامة ، و اعطى من الحسنات عشرا بعدد من عمل بالمعروف و عمل بالمنکر : کسى که سوره لقمان را بخواند لقمان در قیامت رفیق و دوست او است ، و به عدد کسانى که کار نیک یا بد انجام دادهاند ( به حکم امر به معروف و نهى از منکر در برابر آنها ) ده حسنه به او داده مىشود . و در حدیث دیگرى از امام باقر (علیهالسلام) مىخوانیم : من قرء سورة لقمان فى لیلة و کل الله به فى لیلته ثلاثین ملکا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتى یصبح ، فاذا قرئها بالنهار لم یزالوا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتىیمسى : کسى که سوره لقمان را در شب بخواند ، خدا سى فرشته را مامور حفظ او تا به صبح در برابر شیطان و لشکر شیطان مىکند ، و اگر در روز بخواند این سى فرشته او را تا به غروب از ابلیس و لشکرش محافظت مىنمایند. بارها گفتهایم و باز هم مىگوئیم که اینهمه فضیلت و ثواب و افتخار براى خواندن یک سوره قرآن به خاطر آنست که تلاوت مقدمهاى است براى اندیشه و فکر و آن نیز مقدمهاى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نباید اینهمه فضیلت را انتظار داشت. تفسیر نمونه ج : 17ص :8 سورة لقمان بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِالرَّحِیمِ الم(1) تِلْک ءَایَت الْکِتَبِ الحَْکِیمِ(2) هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ(3) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ(4) أُولَئک عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْوَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5) ترجمه: بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1 -الم 2 -این آیات کتاب حکیم است ( آیاتى پر محتوا و استوار). 3 -مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است. 4 -همانها که نماز را بر پا مىدارند ، زکات را ادا مىکنند ، و به آخرت یقین دارند. 5 -آنهابر طریق هدایت پروردگارشان هستند ، و آنهایند رستگاران. تفسیر نمونه ج : 17ص :9 تفسیر : نیکوکاران کیانند ؟ این سوره ، با ذکر عظمت و اهمیت قرآن آغاز مىشود ، و بیان حروف مقطعه در ابتداى آن نیز اشاره لطیفى به همین حقیقت است ، که این آیات که از حروف ساده الفبا ترکیب یافته ، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد که سرنوشت انسانها را به کلى دگرگون مىسازد ( الم). لذا بعد از ذکر حروف مقطعه مىگوید : این آیات کتاب حکیم است ( تلک آیات الکتاب الحکیم). تلک در لسان عرب براى اشاره به دور است ، و کرارا گفتهایم که این تعبیر مخصوصا کنایه از عظمت و اهمیت این آیات است گوئى در اوج آسمانها و در نقطه دور دستى قرار گرفته ! توصیف کتاب به حکیم یا به خاطر استحکام محتواى آن است ، چرا که هرگز باطل به آن راه نمىیابد ، و هر گونه خرافه را از خود دور مىسازد جز حق نمىگوید ، و جز به راه حق دعوت نمىکند ، درست در مقابل لهو الحدیث ( سخنان بیهوده ) که در آیات بعد مىآید قرار دارد . و یا به معنى آن است که این قرآن همچون دانشمند حکیمى است که در عین خاموشى با هزار زبان سخن مىگوید ، تعلیم مىدهد ، اندرز مىگوید ، تشویق مىکند ، انذار مىنماید ، داستانهاى عبرتانگیز بیان مىکند ، و خلاصه به تمام معنى داراى حکمت است ، و این سرآغاز ، تناسب مستقیمى دارد با سخنان لقمان حکیم که در این سوره از آن بحث به میان آمده . البته هیچ مانعى ندارد که هر دو معنى حکمت در آیه فوق منظور باشد. تفسیر نمونه ج : 17ص :10 آیه بعد هدف نهائى نزول قرآن را با این عبارت بازگو مىکند : این کتاب حکیم مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است ( هدى و رحمة للمحسنین). هدایت در حقیقت مقدمهاى است براى رحمت پروردگار ، چرا که انسان نخست در پرتو نور قرآن حقیقت را پیدا مىکند و به آن معتقد مىشود ، و در عمل خود آن را به کار مىبندد ، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بى پایان پروردگار مىگردد . قابل توجه اینکه در اینجا قرآن ، مایه هدایت و رحمت محسنین شمرده شده ، و در آغاز سوره نمل ، مایه هدایت و بشارت مؤمنین ( هدى و بشرى للمؤمنین). و در آغاز سوره بقره ، مایه هدایت متقین ( هدى للمتقین). این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که بدون تقوا و پرهیزگارى روح تسلیم و پذیرش حقائق در انسان زنده نمىشود ، و طبعا هدایتى در کار نخواهد بود. و از این مرحله پذیرش حق که بگذریم ، مرحله ایمان فرا مىرسد که علاوه بر هدایت ، بشارت به نعمتهاى الهى نیز وجود خواهد داشت . و اگر از مرحله تقوى و ایمان فراتر رویم و به مرحله عمل صالح برسیم رحمت خدا نیز در آنجا افزوده مىشود. بنابر این سه آیه فوق ، سه مرحله پى در پى از مراحل تکامل بندگان خدا را بازگو مىکند : مرحله پذیرش حق ، مرحله ایمان و مرحله عمل ، و قرآن در این سه مرحله به ترتیب مایه هدایت و بشارت و رحمت است ( دقت کنید). آیه بعد محسنین را با سه وصف ، توصیف کرده ، مىگوید : آنها کسانى تفسیر نمونه ج : 17ص:11 هستند که نماز را بر پا مىدارند ، زکات را ادا مىکنند ، و به آخرت یقین دارند ( الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و بالاخرة هم یوقنون). پیوند آنها با خالق از طریق نماز ، و با خلق خدا از طریق زکات ، قطعى است و یقین آنها به دادگاه قیامت انگیزه نیرومندى است براى پرهیز از گناه و براى انجام وظائف. و در آخرین آیه مورد بحث عاقبت و سرانجام کار محسنین را چنین بیان مىکند : آنها بر طریق هدایت پروردگارشان هستند ، و آنها رستگارانند ( اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون). جمله اولئک على هدى من ربهم ، از یکسو نشان مىدهد که هدایت آنها از طرف پروردگارشان تضمین شده است ، و از سوى دیگر تعبیر على ، دلیل بر این است که گوئى هدایت براى آنها یک مرکب راهوار است ، و آنها بر این مرکب سوار و مسلطند . و از اینجا تفاوت این هدایت با هدایتى که در آغاز سوره آمده روشن مىشود ، چرا که هدایت نخستین همان آمادگى پذیرش حق است ، و این هدایت برنامه وصول به مقصد مىباشد. ضمنا جمله اولئک هم المفلحون که طبق ادبیات عرب ، دلیل بر حصر است ، نشان مىدهد که تنها راه رستگارى ، همین راه است ، راه نیکوکاران ، راه آنها که با خداو خلق خدا در ارتباطند ، و راه آنها که به مبدء و معاد ایمان کامل دارند. تفسیر نمونه ج : 17ص :12 وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشترِى لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُواًأُولَئک لهَُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ(6) وَ إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ ءَایَتُنَا وَلى مُستَکبراً کَأَن لَّمْ یَسمَعْهَا کَأَنَّ فى أُذُنَیْهِ وَقْراًفَبَشرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ(7) إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّت النَّعِیمِ(8) خَلِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّاوَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکیمُ(9) ترجمه: 6 -بعضى از مردم سخنان باطل و بیهوده خریدارى مىکنند تا مردم را از روى جهل و نادانى گمراه سازند ، و آیات الهى را به استهزا و سخریه گیرند ، براى آنها عذاب خوار کننده است. 7 -هنگامى که آیات ما بر او خوانده مىشود مستکبرانه روى بر مىگرداند ، گوئى آن را نشنیده ، گوئى اصلا گوشهایش سنگین است ! او را به عذاب دردناک بشارت ده. 8 -(ولى ) کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنهاست. 9 -جاودانه در آن خواهند ماند ، اینوعده مسلم الهى است ، و اوست عزیز و حکیم ( شکست ناپذیر و دانا). شان نزول: بعضى از مفسران گفتهاند که نخستین آیات مورد بحث در باره نضر بن تفسیر نمونه ج : 17ص :13 حارث نازل شده است. او مرد تاجرى بود و به ایران سفر مىکرد ، و در ضمن ، داستانهاى ایرانیان را براى قریش بازگو مىنمود ، و مىگفت : اگر محمد براى شما سرگذشت عاد و ثمود را نقل مىکند ، من داستانهاى رستم و اسفندیار ، و اخبار کسرى و سلاطین عجم را باز مىگویم ! ، آنها دور او را گرفته ، استماع قرآن را ترک مىگفتند. بعضى دیگر گفتهاند که این قسمت از آیات در باره مردى نازل شده که کنیز خوانندهاى را خریدارى کرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مىکرد و او را از یاد خدا غافل مىساخت . مرحوم طبرسى مفسر بزرگ ، بعد از ذکر این شان نزول مىگوید : حدیثى که از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در این زمینه نقل شده شان نزول فوق را تایید مىکند ، چرا که آن حضرت (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : لا یحل تعلیم المغنیات و لا بیعهن ، و اثمانهن حرام و قد نزل تصدیق ذلک فى کتاب الله : و من الناس من یشترى لهو الحدیث.... آموزش دادن کنیزان خواننده، و خرید و فروش آنها حرام است و درآمدى که از این راه به دست مىآید نیز حرام است ، گواه این مطلب چیزى است که خداوند در کتابش فرموده : و من الناس من یشترى لهو الحدیث.... تفسیر : غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین! در این آیات ، سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه محسنین و مؤمنین قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند. در اینجا سخن از جمعیتى است که سرمایههاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مىگیرد ، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مىخرد! تفسیر نمونه ج : 17ص :14 نخست مىفرماید : بعضى از مردم ، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مىکنند تا خلق خدا را از روى جهل و نادانى ، از راه خدا گمراه سازند ( و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ) . و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند ( و یتخذها هزوا). و در پایان آیه اضافه مىکند : عذاب خوار کننده از آن این گروه است ( اولئک لهم عذاب مهین). خریدارى کردن سخنان باطل و بیهوده یا به این گونه است که به راستى افسانههاى خرافى و باطل را با دادن پول به دست آورند ، آنچنان که در داستان نضر بن حارث خواندیم. و یا از این طریق است که براى ترتیب دادن مجالس لهو و باطل و خوانندگى کنیزان خواننده خریدارى کنند ، چنانکه در حدیث پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) ضمن شان نزول بیان شد . و یا صرف کردن مال به هر صورت و به هر طریقى که به وسیله آن به این هدف نا مشروع یعنى سخنان باطل و بیهوده برسند. عجب اینکه این کوردلان مطالب باطل و بیهوده را به گرانترین قیمت خریدارى مىکردند ، اما آیات الهى و حکمت را که پروردگار ، رایگان در اختیارشان گذارده نادیده مىگرفتند. این احتمال نیز وجود دارد که خریدارى ( اشتراء ) در اینجا معنى کنائى داشتهباشد و منظور از آن هر گونه تلاش و کوشش براى رسیدن به این منظور است. تفسیر نمونه ج : 17ص :15 و اما لهو الحدیث ، مفهوم وسیع و گستردهاى دارد که هر گونه سخنان یا آهنگهاى سرگرم کننده و غفلتزا را که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مىکشاند در بر مىگیرد ، خواه از قبیل غنا و الحان و آهنگهاى شهوتانگیز و هوسآلود باشد ، و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ ، بلکه از طریق محتوى انسان را به بیهودگى و فساد ، سوق مىدهد. و یا از هر دو طریق ، چنانکه در تصنیفها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمولى است که هم محتوایش گمراه کننده است و هم آهنگش ! و یا مانند داستانهاى خرافى و اساطیر که سبب انحراف مردم از صراط مستقیم الهى مىگردد . و یا سخنان سخریه آمیزى که به منظور محو حق و تضعیف پایههاى ایمان مطرح مىشود ، همانند چیزى که از ابو جهل و یارانش نقل مىکنند که رو به قریش مىکرد و مىگفت : مىخواهید شما را از زقوم که محمد ما را به آن تهدید مىکند اطعام کنم ؟ ! سپس مىفرستاد و کره و خرما حاضر مىکردند و مىگفت : این همان زقوم است ! ... و به این ترتیب آیات الهى را بباد استهزاء مىگرفت. به هر حال لهو الحدیث معناى گستردهاى دارد که همه اینها و مانند آن را فرا مىگیرد ، و اگر در روایات اسلامى و سخنان مفسرین روى یکى از اینها انگشت گذارده شده است هرگز دلیل بر انحصار و محدودیت مفهوم آیه نیست . در احادیثى که از طرق اهلبیت (علیهمالسلام) به ما رسیده تعبیرهائى دیده مىشود که بیانگر همین وسعت مفهوم این کلمه است : از جمله در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم : الغناء مجلس لا ینظر الله الى اهله ، و هو مما قال الله عز و جل و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله : مجلس غنا و خوانندگى لهو و باطل ، مجلسى تفسیر نمونه ج : 17ص :16 است که خدا به اهل آن نمىنگرد ، ( و آنها را مشمول لطفش قرار نمىدهد ) و این مصداق همان چیزى است که خداوند عز و جل فرموده بعضى از مردم هستند که سخنان بیهوده خریدارى مىکنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند. تعبیر به لهو الحدیث بجاى الحدیث اللهو گویا اشاره به این است که هدف اصلى آنها همان لهو و بیهودگى است ، و سخن ، وسیلهاى براى رسیدن به آن است. جمله لیضل عن سبیل الله نیز مفهوم وسیعى دارد که هم گمراه کردن اعتقادى را شامل مىشود آنچنان که در داستان نضر بن حارث و ابو جهل خواندیم وهم منحرف ساختن اخلاقى آنچنان که در احادیث غنا آمده است. تعبیر بغیر علم اشاره به این است که این گروه گمراه و منحرف حتى به مذهب باطل خود نیز ایمان ندارند ، بلکه صرفا از جهل و تقلیدهاى کورکورانه پیروى مىکنند ، آنها جاهلانى هستند که دیگران را نیز به جهل و نادانى خود گرفتار مىسازند. این در صورتى است که تعبیر بغیر علم را توصیف براى گمراه کنندگان بدانیم ، اما بعضى از مفسران نیز احتمال دادهاند که توصیفى براى گمراه شوندگان باشد ، یعنى مردم جاهل و بیخبر را نا آگاهانه به وادى انحراف و باطل مىکشانند. این بیخبران گاه از این هم فراتر مىروند ، یعنى تنها به جنبههاى سرگرمى و غافل کننده این مسائل قانع نمىشوند ، بلکه سخنان لهو و بیهوده خود را وسیلهاى براى استهزاء و سخریه آیات الهى قرار مىدهند ، و این همان است که در آخر آیه فوق به آن اشاره کرده ، مىفرماید : و یتخذها هزوا . اما توصیف عذاب به مهین ( خوار کننده و اهانت بار ) به خاطر آن است که جریمه باید همانند جرم باشد ، آنها نسبت به آیات الهى توهین کردند ، خداوند تفسیر نمونه ج : 17ص :17 هم براى آنها مجازاتى تعیین کرده که علاوه بر دردناک بودن توهین آور نیز مىباشد . آیه بعد به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهى اشاره کرده ، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه مىکند و مىگوید : هنگامى که آیات ما بر او خوانده مىشود مستکبرانه روى بر مىگرداند ، گوئى آیات ما را نشنیده ، گوئى اصلا گوشهایش سنگین است و اصلا هیچ سخنى را نمىشنود ( و اذا تتلى علیه آیاتنا ولى مستکبرا کان لم یسمعها کان فى اذنیه وقرا). و در پایان ، کیفر دردناک چنین کسى را اینگونه بازگو مىکند : او را به عذاب دردناک بشارت ده ! ( فبشره بعذاب الیم). تعبیر به ولى مستکبرا اشاره به این است که رویگرداندن او تنها به خاطر مزاحمت با منافع دنیوى و هوسهایش نیست ، بلکه از اینهم فراتر مىرود و انگیزه استکبار و تکبر در برابر خدا و آیات خدا که بزرگترین گناه است در عمل او نیز وجود دارد . جالب اینکه نخست مىگوید : آنچنان بى اعتنائى به آیات الهى مىکند که گوئى اصلا آن را نشنیده و کاملا بى اعتنا از کنار آن مىگذرد سپس اضافه مىکند : نه تنها این آیات را نمىشنود ، گوئى اصلا کر است و هیچ سخنى را نمىشنود ! جزاى چنین افراد نیز متناسب اعمالشان است همانگونه که عملشان براى اهل حق درد آور بود ، خداوند مجازاتشان را نیز دردناک قرار داده ، و به عذاب الیمشان گرفتار مىسازد ! توجه به این نکته نیز لازم است که تعبیر به بشر ( بشارت ده ) در مورد عذاب دردناک الهى متناسب با کار مستکبرانى است که آیات الهى را به باد سخریه تفسیر نمونه ج : 17ص :18 مىگرفتند و بو جهل صفتانى که زقوم جهنم را با کره و خرما تفسیر مىکردند ! در آیات بعد به شرح حال مؤمنان راستین باز مىگردد که در آغاز این مقایسه از آنان شروع شد ، در پایان نیز به آنان ختم گردد ، مىفرماید : کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند ، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است ( ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعیم ) . آرى این گروه بر عکس مستکبران بى ایمان ، و گمراه کنندگان کوردل که نه آثار خدا را در جهان مىبینند و نه سخنان فرستادگان خدا را به گوش جان مىشنوند ، به حکم عقل و خرد بیدار و چشم بینا و گوش شنوا که خدا نصیبشان کرده هم به آیات الهى ایمان مىآورند و هم در اعمال صالح خود آن را به کار مىگیرند و چه جالب است که آنها عذاب الیم داشتند و اینها جنات نعیم دارند. مهمتر اینکه این باغهاى پر نعمت بهشتى ، براى آنها جاودانه است همیشه در آن خواهند ماند ( خالدین فیها ) . این وعده مسلم الهى است ، وعدهاى تخلف ناپذیر ( وعد الله حقا). و خداوند نه وعده دروغین مىدهد ، و نه از وفاى به وعدههاى خود عاجز است ، چرا که او عزیز و قدرتمند ، و حکیم و آگاه است ( و هو العزیز الحکیم). این نکته قابل دقت است که در مورد مستکبران ، عذاب به صورت مفرد ذکر شده و در مورد مؤمنان صالح العمل ، جنات به صورت جمع ، چرا که رحمت خدا همواره بر غضبش پیشى گرفته. تاکید بر خلود و وعده حق الهى نیز تاکیدى بر همین فزونى رحمت تفسیر نمونه ج : 17ص :19 بر غضب است. نعیم که از ماده نعمت است ، معنى گستردهاى دارد که همه انواع نعمتهاى مادى و معنوى را شامل مىشود ، حتى نعمتهائى که براى ما محبوسان زندان تن در این دنیا قابل درک نیست راغب در مفردات مىگوید : نعیم به معنى نعمت بسیار است ( النعیم النعمة الکثیرة). نکتهها: 1 -تحریم غنا بدون شک غنا به طور اجمال از نظر مشهور علماى شیعه حرام است و شهرتى در سرحد اجماع و اتفاق دارد. بسیارى از علماى اهل سنت نیز بر این عقیده تاکید کردهاند ، هر چند بعضى از آنها استثناهائى براى آن قائل شدهاند ، و شایدبعضى از این استثناها در حقیقت استثناء نباشد و خارج از موضوع غنا محسوب شود ( و به اصطلاح تخصصا خارج است). قرطبى در ذیل آیات مورد بحث در همین زمینه چنین مىگوید : غناى معمول در میان گروهى از مردم ، هر گاه مشتمل بر اشعار عاشقانه در باره زنان و توصیف زیبائیهاى آنان ، و ذکر شراب و محرمات دیگر باشد ، همه علما در حرمت آن متفقند ، چرا که مصداق لهو و غناى مذموم مىباشد ، و اما اگر از این امور خالى گردد ، مختصرى از آن در اعیاد و جشنهاى زفاف جائز است ، و همچنین براى نشاط بخشیدن به هنگام انجام کارهاى مشکل ، آنگونهکه در تاریخ اسلام در مساله حفر خندق آمده ، و یا اشعارى که انجشه به هنگام حرکت قافله به سوى مکه در حجة الوداع براى تحریک شتران مىخوانده است ، اما آنچه امروز در میان صوفیه معمول است که انواع آلات طرب را در این زمینه به کار مىبرند تفسیر نمونه ج : 17ص :20 حرام است. آنچه را که قرطبى به صورت استثناء بیان کرده از قبیل خواندن حدى ( آواز مخصوص ) براى شتران یا اشعار مخصوصى که مسلمانان با آهنگ به هنگام حفر خندق مىخواندند به احتمال قوى اصلا جزء غنا نبوده و نیست ، و شبیه اشعارى است که گروهى با آهنگ مخصوصدر راهپیمائیها یا مجالس جشن و عزادارى مذهبى مىخوانند. در منابع اسلامى دلائل زیادى بر تحریم غنا در دست است که از جمله آیه فوق و من الناس من یشترى لهو الحدیث ... و بعضى دیگر از آیات قرآن مىباشد که حداقل طبق روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده بر غنا تطبیق گردیده ، و یا غنا از مصادیق آن شمرده شده است. در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که در تفسیر آیه و اجتنبوا قول الزور ( حج - 30 ) فرمود : قول الزور الغنا : سخن باطل همان غنا است. و نیز همان امام (علیهالسلام) در تفسیر آیه و الذین لایشهدون الزور ( فرقان - 72 ) فرمود : منظور از آن غنا است. و در تفسیر همین آیه مورد بحث ، روایات متعددى از امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) و امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) نقل شده است که یکى از مصداقهاى لهو الحدیث را که موجب عذاب مهین است غنا معرفى کردهاند. علاوه بر این روایات فراوان دیگرى - منهاى تفسیر آیات - در منابع اسلامى دیده مىشود که تحریم غنا را بطور مؤکد بیان مىکند. در حدیثى که از جابر بن عبد الله از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده مىخوانیم : کان ابلیس اول من تغنى : شیطان اولین کسى بود که غنا خواند . تفسیر نمونه ج : 17ص :21 و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیهالسلام) چنین آمده است : بیت الغناء لا - تؤمن فیه الفجیعة ، و لا تجاب فیه الدعوة ، و لا یدخله الملک : خانهاى که در آن غنا باشد ، ایمن از مرگ و مصیبت دردناک نیست ، و دعا در آن به اجابت نمىرسد ، و فرشتگان وارد آن نمىشوند. و در حدیث دیگرى از همان امام (علیهالسلام) مىخوانیم : الغناء یورث النفاق ، و یعقب الفقر : غنا ، روح نفاق را پرورش مىدهد و فقر و بدبختى مىآفریند. در حدیث دیگر که از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده از جمله کسانى را که ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است زن خواننده و کسى است که اجرتى به او مىدهد و کسى که آن پول را مصرف مىنماید ! ( المغنیة ملعونة ، و من اداها ملعون ، و آکل کسبها ملعون ) . در منابع معروف اهل سنت نیز روایات متعددى در این زمینه نقل شده است. از جمله روایتى است که در در المنثور از جمع کثیرى از محدثین از ابى امامة از پیغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است که فرمود : لا یحل تعلیم المغنیات و لا بیعهن و اثمانهن حرام : تعلیم زنان خواننده حلال نیست ، و همچنین خرید و فروش این کنیزان ، و چیزى که در مقابل آن گرفته مىشود نیز حرام است . نظیر همین معنى را نویسنده التاج از ترمذى و امام احمد نقل کرده است ( التاج جلد 5 صفحه 287). ابن مسعود از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل مىکند که فرمود : الغناء ینبت النفاق تفسیر نمونه ج : 17ص :22 فى القلب کما ینبت الماء البقل : غنا روح نفاق را در قلب پرورش مىدهد همانگونه که آب گیاهان را!. روى هم رفته روایاتى که در این زمینه نقل شده است بقدرى زیاد است که به حد تواتر مىرسد ، و به همین دلیل اکثر علماى اسلام فتوى به حرمت دادهاند علاوه بر علماى شیعه که تقریبا در این سخن اتفاق نظر دارند ، تحریم آن از ابو حنیفه نیز نقل شده است ، و هنگامى که از احمد پیشواى معروف اهل سنت در باره غنا سؤال کردند در پاسخ گفت : ینبت النفاق : روح نفاق را در آدمى مىرویاند ! . و مالک ، پیشواى دیگر اهل سنت در پاسخ این سؤال گفت : یفعله الفساق : مردم فاسق به دنبال آن مىروند ! و شافعى تصریح کرده است که شهادت اصحاب غنا قبول نیست ، و این خود دلیل بر فسق آنها است. از اصحاب شافعى نیز نقل شده که فتواى شافعى را تحریم مىدانند ، بر خلاف آنچه بعضى پنداشتهاند . 2 -غناء چیست ؟ در حرمت غناء چندان مشکلى وجود ندارد ، مشکل تشخیص موضوع غناء است. آیا هر صوت خوش و زیبائى غنا است ؟ مسلما چنین نیست ، زیرا در روایات اسلامى آمده و سیره مسلمین نیز حکایت مىکند که قرآن و اذان و مانند آن را با صداى خوش و زیبا بخوانید. تفسیر نمونه ج : 17 ص :23 آیا غنا هر صدائى است که در آن ترجیع ( رفت و آمد صدا در حنجره و به اصطلاح غلت دادن ) باشد ؟ آن نیز ثابت نیست. آنچه از مجموع کلمات فقهاء و سخنان اهل سنت در این زمینه مىتوان استفاده کرد این است که غناء ، آهنگهاى طربانگیز و لهو و باطل است . و به عبارت روشنتر : غناء آهنگهائى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مىباشد. و باز به تعبیر دیگر : غناء به صوتى گفته مىشود که قواى شهوانى را در انسان تحریک مىنماید ، و انسان در آن حال احساس مىکند که اگر در کنار آن صدا ، شراب و فساد جنسى نیز باشد کاملا مناسب است!. این نکته نیز قابل توجه است که گاه یک آهنگ هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن ، به این ترتیب که اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگهاى مطرب بخوانند ، و گاه تنها آهنگ ، غنا است ، به این ترتیب که اشعار پر محتوى یا آیات قرآن و دعاء و مناجات را به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیاشان و فاسدان است ، و در هر دو صورت حرام مىباشد ( دقت کنید ) . ذکر این نکته نیز لازم است که گاه براى غنا دو رقم معنى ذکر مىشود معنى عام و معنى خاص ، معنى خاص همان است که در بالا گفتیم یعنى آهنگهاى تحریک شهوات و متناسب مجالس فسق و فجور. ولى معنى عام هر گونه صوت زیبا است ، و لذا آنها که غنا را به معنى عام تفسیر کردهاند بر آن دو قسم قائل شدهاند غناى حلال و غناى حرام. منظور از غناى حرام همان است که در بالا گفته شد و منظور از غناى حلال صداى زیبا و خوشى است که مفسدهانگیز نباشد ، و متناسب با مجالس فسق و فجور نگردد . بنابر این در اصل تحریم غنا تقریبا اختلافى نیست ، اختلاف در نحوه تفسیر تفسیر نمونه ج : 17ص :24 آن است. البته غنا مصادیق مشکوکى نیز دارد ( مانند همه مفاهیم دیگر ) که انسان به راستى نمىداند فلان صوت مناسب مجالس فسق و فجور است یا نه ؟ و در این صورت به حکم اصل برائت محکوم به حلیت است ( البته بعد از آگاهى کافى از مفهوم عرفى غنا طبق تعریف فوق). و از اینجا روشن مىشود صداها و آهنگهاى حماسى که متناسب میدانهاى نبرد و یا ورزش و یا مانند آن است دلیلى بر تحریم آن نیست . البته در زمینه غنا بحثهاى دیگرى نیز وجود دارد از قبیل پارهاى از استثناها که بعضى براى آن قائل شدهاند ، و جمعى آن را انکار کردهاند ، و مسائل دیگر که باید در کتب فقهى از آن سخن گفت. آخرین سخنى که در اینجا ذکر آن را لازم مىدانیم این است که آنچه در بالا گفتیم مربوط به خوانندگى است و اما استفاده از آلات موسیقى و حرمت آن بحث دیگرى دارد که از موضوع این سخن خارج است. 3 -فلسفه تحریم غنا دقت در مفهوم غنا با شرائطى که در شرح موضوع آن گفتیم ، فلسفه تحریم آن را به خوبى روشن مىسازد. در یک بررسى کوتاه به مفاسد زیر برخورد مىکنیم: الف : تشویق به فساد اخلاق تجربه نشان داده است - و تجربه بهترین شاهد و گواه است - که بسیارى افراد تحت تاثیر آهنگهاى غناء ، راه تقوى و پرهیزکارى را رها کرده ، و به شهوات و فساد روى مىآورند. مجلس غنا معمولا مرکز انواع مفاسد است و آنچه به این مفاسد دامن مىزند همان غناء است. تفسیر نمونه ج : 17ص :25 در بعضى از گزارشهائى که در جرائد خارجى آمده مىخوانیم که در مجلسى که گروهى از دختران و پسران بودند ، و آهنگ خاصى از غناء در آنجا اجرا شد آنچنان هیجانى به دختران و پسران دست داد که به یکدیگر حملهور شدند و فجایع زیادى بار آوردند که قلم از ذکر آن شرم دارد . در تفسیر روح المعانى ، سخنى از یکى از سران بنى امیه نقل مىکند که به آنها مىگفت : از غنا بپرهیزید که حیا را کم مىکند ، شهوت را مىافزاید شخصیت را در هم مىشکند ، جانشین شراب مىشود ، و همان کارى را مىکند که مستى انجام مىدهد. و این نشان مىدهد که حتى آنها نیز به مفاسد آن پى برده بودند. و اگرمىبینیم در روایات اسلامى کرارا آمده است که غنا روح نفاق را در قلب پرورش مىدهد اشاره به همین حقیقت است ، روح نفاق همان روح آلودگى به فساد و کنارهگیرى از تقوا و پرهیزکارى است. و نیز اگر در روایات آمده است که فرشتگان در خانهاى که غنا در آن است وارد نمىشوند به خاطر همین آلودگى به فساد است ، چرا که فرشتگان پاکند و طالب پاکیند ، و از این محیطهاى آلوده بیزارند. ب - غافل شدن از یاد خدا تعبیر به لهو که در تفسیر غنا در بعضى از روایات اسلامى آمده است ، اشاره به همین حقیقت است که غناء انسان را آنچنان مست شهوات مىکند که از یاد خدا غافل مىسازد . در آیات فوق خواندیم که لهو الحدیث ، یکى از عوامل ضلالت از سبیل الله است ، و موجب عذاب الیم. تفسیر نمونه ج : 17ص :26 در حدیثى از على (علیهالسلام) مىخوانیم : کل ما الهى عن ذکر الله فهو من المیسر : هر چیزى که انسان را از یاد خدا غافل کند ( و در شهوات فرو ببرد ) آن در حکم قمار است. ج - آثار زیانبار بر اعصاب غنا و موسیقى در حقیقت ، یکى از عوامل مهم تخدیر اعصاب است ، و به تعبیر دیگر مواد مخدر گاهى از طریق دهان و نوشیدن وارد بدن مىشوند ، ( مانند شراب ) . و گاه از طریق بوئیدن و حس شامه ( مانند هروئین). و گاه از طریق تزریق ( مانند مرفین). و گاه از طریق حس سامعه است ( مانند غنا). به همین دلیل گاهى غنا و آهنگهاى مخصوصى ، چنان افراد را در نشئه فرو مىبرد ، که حالتى شبیه به مستى به آنها دست مىدهد ، البته گاه به این مرحله نمىرسد اما در عین حال تخدیر خفیف ایجاد مىکند. و به همین دلیل بسیارى از مفاسد مواد مخدر در غنا وجود دارد ، خواه تخدیر آن خفیف باشد یا شدید. توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقىدانان نشان مىدهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتیهاى روحى گردیدهاند ، تا آنجا که رفته رفته اعصاب خود را از دست داده ، و عدهاى مبتلا به بیماریهاى روانى شده ، و گروهى مشاعر خود را از کف داده ، و به دیار جنون رهسپار شدهاند ، دستهاى فلج و ناتوان گردیده بعضى هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شدهاند . تفسیر نمونه ج : 17ص :27 در بعضى از کتبى که در زمینه آثار زیانبار موسیقى بر اعصاب آدمى نوشته شده است حالات جمعى از موسیقى دانان و خوانندگان معروف آمده است که به هنگام اجراى برنامه گرفتار سکته و مرگ ناگهانى شده ، و در همان مجلس جان خود را از دست دادهاند . کوتاه سخن اینکه آثار زیانبخش غنا و موسیقى بر اعصاب تا سر حد تولید جنون ، و بر قلب و فشار خون ، و تحریکات نامطلوب دیگر به حدى است که نیاز به بحث زیادى ندارد. از آمارهائى که از مرگ و میرها در عصر ما تهیه شده چنین استفاده مىشود که مرگهاى ناگهانى نسبت به گذشته افزایش زیادى یافته است ، عوامل این افزایش را امور مختلفى ذکر کردهاند از جمله افزایش غنا و موسیقى در سطح جهان. د - غنا یکى از ابزار کار استعمار استعمارگران جهان همیشه از بیدارى مردم، مخصوصا نسل جوان ، وحشت داشتهاند ، به همین دلیل بخشى از برنامههاى گسترده آنها براى ادامه استعمار ، فرو بردن جامعهها در غفلت و بیخبرى و ناآگاهى و گسترش انواع سرگرمیهاى نا سالم است. امروز مواد مخدر تنها جنبه تجارتى ندارد ، بلکه یک ابزار مهم سیاسى ، یعنى سیاستهاى استعمارى است ، ایجاد مراکز فحشاء ، کلوپهاى قمار و همچنین سرگرمیهاى ناسالم دیگر ، و از جمله توسعه غنا و موسیقى ، یکى از مهمترین ابزارى است که آنها براى تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند ، و به همین دلیل قسمت عمده وقت رادیوهاى جهان را موسیقى تشکیل مىدهد و از برنامههاى عمده وسائل ارتباط جمعى همین موضوع است . تفسیر نمونه ج : 17ص :28 خَلَقَ السمَوَتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَاوَ أَلْقَى فى الأَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَث فِیهَا مِن کلِّ دَابَّةٍوَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ(10) هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِبَلِ الظلِمُونَ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ(11) ترجمه: 10 -آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید ، و در زمین کوههائى افکند تاشما را به لرزه در نیاورد ، و از هر گونه جنبنده روى آن منتشر ساخت ، و از آسمان آبى نازل کردیم ، و به وسیله آن در روى زمین انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پر ارزش رویاندیم. 11 -این آفرینش خداست ، اما به من نشان دهید معبودانى که غیر او هستند چه چیز را آفریدهاند ؟ ولى ظالمان در گمراهى آشکارند. تفسیر : این آفرینش خدا است ، دیگران چه آفریدهاند ؟ به دنبال بحثى که پیرامون قرآن ، و ایمان به آن در آیات گذشته بود در دو آیه مورد بحث از دلائل توحید که یکى دیگر از اساسىترین اصول اعتقادى است سخن مىگوید. در آیه نخست به پنج قسمت از آفرینش پروردگار که پیوند ناگسستنى با تفسیر نمونه ج : 17ص :29 هم دارند ( آفرینش آسمان ، و معلق بودن کرات در فضا و نیز آفرینش کوهها براى حفظ ثبات زمین ، و سپس آفرینش جنبندگان ، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنها است ) اشاره مىکند. مىفرماید : خداوند آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید ( خلق السماوات بغیر عمد ترونها). عمد ( بر وزن قمر ) جمع عمود به معنى ستون است ، و مقید ساختن آن به ترونها ، دلیل بر این است که آسمان ستونهاى مرئى ندارد ، مفهوم این سخن آنست که ستونهائى دارد اما غیر قابل رؤیت نیست ، و چنانکه پیش از این هم در تفسیر سوره رعد گفتهایم ، این تعبیر اشاره لطیفى است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونى بسیار نیرومند اما نامرئى کرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته . در حدیثى که حسین بن خالد از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) نقل کرده به این معنى تصریح شده است ، فرمود : سبحان الله ، ا لیس الله یقول بغیر عمد ترونها ؟ قلت بلى ، فقال : ثم عمد و لکن لا ترونها : منزه است خدا ، آیا خداوند نمىفرماید بدون ستونى که آن را مشاهده کنید ؟ راوى مىگوید : عرض کردم آرى ، فرمود : پس ستونهائى هست ولى شما آن را نمىبینید ! و . به هر حال جمله فوق یکى از معجزات علمى قرآن مجید است که شرح بیشتر آن را در ذیل آیه 2 سوره رعد ( جلد 10 صفحه 110 ) آوردیم. سپس در باره فلسفه آفرینش کوهها مىگوید : خداوند در زمین کوههائى افکند تا شما را مضطرب و متزلزل نکند ( و القى فى الارض رواسى ان تفسیر نمونه ج : 17ص :30 تمید بکم). این آیه که نظائر فراوانى در قرآن دارد نشان مىدهد که کوهها وسیله ثبات زمینند ، امروز از نظر علمى نیز این حقیقت ثابت شده که کوهها از جهات متعددى مایه ثبات زمین هستند . -از این نظر که ریشههاى آنها به هم پیوسته و همچون زره محکمى ، کره زمین را در برابر فشارهائى که از حرارت درونى ناشى مىشود حفظ مىکند ، و اگر آنها نبودند زلزلههاى ویرانگر آنقدر زیاد بود که شاید مجالى به انسان براى زندگى نمىداد. و از این نظر که این قشر محکم در برابر فشار جاذبه ماه و خورشید مقاومت مىکند که اگر کوهها نبود ، جزر و مد عظیمى در پوسته خاکى زمین به وجود مىآمد که بى شباهت به جزر و مد دریاها نبودند و زندگى را بر انسان ناممکن مىساخت. -و از این نظر که فشار طوفانها را در هم مىشکند ، و تماس هواى مجاور زمین را به هنگام حرکت وضعى زمین به حداقل مىرساند و اگر آنها نبودند صفحه زمین همچون کویرهاى خشک در تمام طول شب و روز صحنه طوفانهاى مرگبار و بادهاى در هم کوبنده بود . حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش ، و آرامش زمین به وسیله کوهها تامین شد نوبت به آفرینش موجودات زنده و آرامش آنها مىرسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند ، مىگوید : و در روى زمین از هر جنبندهاى منتشر ساخت ( و بث فیها من کل دابة). تفسیر نمونه ج : 17ص :31 تعبیر به من کل دابة ، اشاره به تنوع حیات و زندگى در چهرههاى مختلف است از جنبندگانى که از کوچکى با چشم عادى دیده نمىشوند و سرتاسر محیط ما را پر کردهاند گرفته ، تا جنبندگان غولپیکرى که عظمت آنها انسان را در وحشت فرو مىبرد . همچنین جنبندگان به رنگهاى مختلف و چهرههاى کاملا متفاوت ، آبزیان و هوا زیان ، پرندگان و خزندگان ، حشرات گوناگون و مانند آنها که هر کدام براى خود عالمى دارند ، و مساله حیات را در صدها هزار آئینه منعکس مىسازند. اما پیدا است که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند ، لذا در جملههاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده مىگوید : از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن در روى زمین ، انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پر ارزش رویاندیم ( و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم ) . به این ترتیب اساس زندگى همه جنبندگان ، مخصوصا انسان را که آب و گیاه تشکیل مىدهد بیان مىکند ، سفرهاى است گسترده با غذاهاى متنوع در سرتاسر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش ، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار. قابل توجه اینکه در بیان آفرینش سه قسمت نخست ، افعال به صورت غائب ذکر شده ، ولى به مساله نزول باران و پرورش گیاهان که مىرسد ، افعال را به صورت متکلم بیان کرده مىفرماید : ما از آسمان آبى فرستادیم ، و ما در زمین گیاهانى رویاندیم . این خود یکى از فنون فصاحت است که به هنگام ذکر امور مختلف ، آنها را در دو یا چند شکل متنوع بیان کنند تا شنونده هیچگونه احساس خستگى تفسیر نمونه ج : 17ص :32 نکنند ، بعلاوه این تعبیر نشان مىدهد که نزول باران و پرورش گیاهان مورد توجه خاصى بوده است. این آیه بار دیگر به زوجیت در جهان گیاهان اشاره مىکند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است ، چرا که در آن زمان ، زوجیت(وجود جنس نر و ماده ) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود ، و قرآن از آن پرده برداشت ( شرح بیشتر پیرامون این مساله را مىتوانید در جلد 15 ذیل آیه 7 سوره شعراء مطالعه فرمائید). ضمنا توصیف زوجهاى گیاهان به کریم اشاره به انواع مواهبى است که در آنها وجود دارد. بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش ، و چهرههاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد باز خواست قرار مىدهد ، مىگوید : این آفرینش خدا است ، اما به من نشان دهید معبودانى که غیر او هستند چه چیز را آفریدهاند ؟ ! ( هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذین من دونه ) . مسلما آنها نمىتوانستند ادعا کنند هیچیک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند ، بنابر این آنها به توحید خالقیت معترف بودند ، با اینحال چگونه مىتوانستند شرک در عبادت را توجیه کنند ، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم ، و آنهم دلیل بر توحید عبودیت است. لذا در پایان آیه ، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده مىگوید : ولى ظالمان در گمراهى آشکارند ( بل الظالمون فى ضلال مبین). مىدانیم ظلم معنى گستردهاى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر تفسیر نمونه ج : 17ص :33 محل مىشود ، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مىگذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند. ضمنا تعبیر فوق اشاره لطیفى است به ارتباط ظلم و ضلال ، زیرا هنگامى که انسان موقعیت موجودات عینى را در جهان نشناسد ، یا بشناسد و رعایت نکند و هر چیز را در جاى خویش نبیند ، مسلما این ظلم سبب ضلالت و گمراهى او خواهد شد. تفسیر نمونه ج : 17ص :34 وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَنَ الحِْکْمَةَ أَنِ اشکُرْ للَّهِوَ مَن یَشکرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِوَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌّ حَمِیدٌ(12) وَ إِذْ قَالَ لُقْمَنُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظهُ یَبُنىَّ لا تُشرِک بِاللَّهِإِنَّ الشرْک لَظلْمٌ عَظِیمٌ(13) وَ وَصیْنَا الانسنَ بِوَلِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصلُهُ فى عَامَینِ أَنِ اشکرْ لى وَ لِوَلِدَیْک إِلىَّ الْمَصِیرُ(14) وَ إِن جَهَدَاک عَلى أَن تُشرِک بى مَا لَیْس لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَاوَ صاحِبْهُمَا فى الدُّنْیَا مَعْرُوفاًوَ اتَّبِعْ سبِیلَ مَنْ أَنَاب إِلىَّثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15) ترجمه: 12 -ما به لقمان حکمت دادیم ( و به او گفتیم ) شکر خدا را بجاى آور ، هر کس شکرگزارى کند به سود خویش شکر کرده ، و آنکس که کفران کند ( زیانى به خدا نمىرساند ) چرا که خداوند بى نیاز و ستوده است. 13 -به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش گفت - در حالى که او را موعظه مىکرد - پسرم ! چیزى را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است. تفسیر نمونه ج : 17ص :35 14 -و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل کرد ، ( و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمل مىشد ) و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مىیابد ( آرى به او توصیه کردم ) که شکر براى من و براى پدر و مادرت بجا آور که بازگشت همه شما به سوى من است . 15 -و هر گاه آنها تلاش کنند که موجودى را شریک من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى ( بلکه مىدانى باطل است ) از آنها اطاعت مکن ، ولى با آنها در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن ، و پیروى از راه کسانى بنما که به سوى من آمدهاند ، سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مىکردید آگاه مىکنم. تفسیر : احترام پدر و مادر به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته ، در آیات مورد بحث و چند آیه بعد از آن ، سخن از لقمان حکیم و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده ، و مسائل مهم اخلاقى که در اندرزهاى لقمان به فرزندش منعکس است نیز بازگو شده است. این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مىکند ، و هم اصول وظایف دینى ، و هم مباحث اخلاقى را. در اینکه لقمان که بود ؟ و چه ویژگیهائى داشت ؟ در بحث نکات بخواست خدا سخن خواهیم گفت ، ولى در اینجا همین اندازه مىگوئیم که قرائن نشان مىدهد او پیامبر نبود ، بلکه مردى بود وارسته و مهذب که در میدان مبارزه با هواى نفس پیروز شده ، و خداوند نیز چشمههاى علم و حکمت را در قلب او گشوده بود . تفسیر نمونه ج : 17ص :36 در عظمت مقام او همین بس که خدا اندرزهایش را در کنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آیات قرآن ذکر فرموده است ، آرى هنگامى که قلب انسان بر اثر پاکى و تقوى به نور حکمت روشن گردد ، سخنان الهى بر زبانش جارى مىشود و همان مىگوید که خدا مىگوید ، و آن گونه مىاندیشد که خدا مىپسندد ! با این توضیح کوتاه به تفسیر آیات باز مىگردیم . در نخستین آیه مىفرماید : ما به لقمان حکمت دادیم ، و به او گفتیم که براى خدا شکرگزارى کن ، چرا که هر کس شکر نعمت او را ادا کند ، به سود خویش شکر کرده ، و هر کس کفران کند ، زیانى به خدا نمىرساند ، چرا که خداوند ، بى نیاز و ستوده است ( و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید). در اینکه حکمت چیست ؟ باید گفت براى حکمت معانى فراوانى ذکر کردهاند ، مانند شناخت اسرار جهان هستى و آگاهى از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسائى خداوند . اما همه این معانى را مىتوان یکجا جمع کرده و در تفسیر حکمت چنین گفت : حکمتى که قرآن از آن سخن مىگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود مجموعهاى از معرفت و علم ، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت بوده است. در حدیثى از امام موسى بن جعفر (علیهالسلام) مىخوانیم : که در تفسیر این آیه براى هشام بن حکم فرمود : مراد از حکمت ، فهم و عقل است. تفسیر نمونه ج : 17ص :37 در حدیث دیگرى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که در تفسیر این آیه فرمود : اوتى معرفة امام زمانه : حکمت این است که لقمان نسبت به امام و رهبر الهى عصر خود آگاهى داشت . روشن است هر یک از اینها یکى از شاخههاى مفهوم وسیع حکمت محسوب مىشود و با هم منافاتى ندارد. به هر حال لقمان به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مىدانست ، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مىبست ، و اصلا حکمت همین است : به کار بستن هر چیز در جاى خود بنابر این شکر وحکمت به یک نقطه باز مىگردند. در آیه ، ضمنا نتیجه شکران و کفران نعمتها به این صورت بیان شده که شکر نعمت به سود خود انسان و کفران نعمت نیز به زیان خود او است چرا که خداوند از همگان بى نیاز است ، اگر همه ممکنات ، شکرگزارى کنند چیزى بر عظمتش افزوده نمىشود ، و اگر جمله کاینات کافر گردند ، بر دامن کبریاش ننشیند گرد ! لام در جمله ان اشکر لله لام اختصاص است و لام در لنفسه لام نفع است بنابر این سود شکرگزارى که همان دوام نعمت ، و افزایش آن ، به اضافه ثواب آخرت است عائد خود انسان مىشود ، همانگونه که زیان کفران فقط دامان خودش را مىگیرد . تعبیر به غنى حمید ، اشاره به این است که شکرگزار در برابر افراد عادى یا چیزى به بخشنده نعمت مىدهد ، و یا اگر چیزى نمىدهد با ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا مىبرد ، ولى در مورد خداوند هیچیک از این دو تفسیر نمونه ج : 17ص :38 معنى ندارد ، او از همگان بى نیاز است ، و شایسته ستایش همه ستایشگران ، فرشتگان حمد او مىگویند و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند و اگر انسانى به زبان قال ، کفران کند ، کمترین اثرى ندارد ، حتى ذرات وجود خودش به زبان حال مشغول حمد و ثناى اویند ! قابل توجه است که شکر با صیغه مضارع که نشانه تداوم و استمرار است بیان شده ، و کفر با صیغه ماضى که حتى بر یکمرتبه نیز صادق است ، اشاره به اینکه کفران حتى براى یکبار ممکن است عواقب دردناکى بار آورد ، اما شکرگزارى لازم است و مستمر و مداوم باشد ، تا انسان مسیر تکاملى خود را طى کند . بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مىباشد اشاره کرده چنین مىفرماید : به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش ، در حالى که او را موعظه مىکرد ، گفت : پسرم هیچ چیز را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است ( و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم ) . حکمت لقمان ایجاب مىکند که قبل از هر چیز به سراغ اساسىترین مساله عقیدتى برود و آن مساله توحید است ، توحید در تمام زمینهها و ابعاد ، زیرا هر حرکت تخریبى و ضد الهى از شرک سرچشمه مىگیرد ، از دنیا پرستى مقام پرستى ، هوا پرستى ، و مانند آن که هر کدام شاخهاى از شرک محسوب مىشود. همانگونه که اساس تمام حرکتهاى صحیح و سازنده ، توحید است ، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادنو از غیر او بریدن و همه بتها را در آستان تفسیر نمونه ج : 17ص :39 کبریائى او در هم شکستن ! قابل توجه اینکه لقمان حکیم ، دلیل بر نفى شرک را این ذکر مىکند که شرک ظلم عظیم است ، آن هم با تعبیرى که از چند جهت ، تاکید در بر دارد. و چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بى ارزشى را همتاى او قرار دهند ، و هم در باره خلق خدا که آنها را به گمراهى بکشانند و با اعمال جنایتبار خود آنها را مورد ستم قرار دهند ، و هم در باره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کنند ! دو آیه بعد در حقیقت جملههاى معترضهاى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است ، اما معترضه نه به معنى بى ارتباط ، بلکه به معنى سخنان الهى که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد ، زیرا در این دو آیه ، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنها است و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر الله . بعلاوه تاکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مىشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند . نخست مىفرماید : ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم ( و وصینا الانسان بوالدیه). آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده مىگوید : مادرش او را حمل کرد در حالى که هر روز ضعف و سستى تازهاى بر ضعف او افزوده مىشد ( حملته امه وهنا على وهن). تفسیر نمونه ج : 17ص :40 این مساله از نظر علمى ثابت شده ، و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مىشوند ، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مىدهند ، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىدارند . به همین دلیل ، مادران در دوران باردارى گرفتار کمبود انواع ویتامینها مىشوند که اگر جبران نگردد ناراحتیهائى براى آنها به وجود مىآورد ، حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مىیابد ، چرا که شیر ، شیره جان مادر است. لذا به دنبال آن مىافزاید : پایان دوران شیرخوارگى او دو سال است ( و فصاله فى عامین). همانگونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین : مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مىدهند ( بقره - 233). البته منظور دوران کامل شیرخوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود . به هر حال مادر در این 33 ماه ( دوران حمل و دوران شیرخوارگى ) بزرگترین فداکارى را هم از نظر روحى و عاطفى ، و هم از نظر جسمى ، و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام مىدهد. جالب اینکه در آغاز توصیه در باره هر دو مىکند ولى به هنگام بیان زحمات و خدمات تکیه روى زحمات مادر مىنماید تا انسان را متوجه ایثارگریها و حق تفسیر نمونه ج : 17ص :41 عظیم او مىسازد. سپس مىگوید : توصیه کردم که هم شکر مرا بجاى آور و هم شکر پدر و مادرت را ( اناشکر لى و لوالدیک). شکر مرا بجا آور که خالق و منعم اصلى توام و چنین پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مىباشند. و چقدر جالب و پر معنى است که شکر پدر و مادر درست در کنار شکر خدا قرار گرفته. و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مىفرماید : بازگشت همه شما به سوى من است ( الى المصیر). آرى اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگیرد و مو به مو حساب مىشود ، باید از عهده حساب الهى در مورد شکر نعمتهایش ، و همچنین در مورد شکر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاک و بى آلایش آنها بر آئید . بعضى از مفسران در اینجا به نکتهاى توجه کردهاند که در قرآن مجید تاکید بر رعایت حقوق پدر و مادر کرارا آمده است ، اما سفارش نسبت به فرزندان کمتر دیده مىشود ( جز در مورد نهى از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنائى در عصر جاهلیت بوده است). این به خاطر آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند ، در حالى که زیاد دیده شده است که فرزندان ، پدر و مادر را مخصوصا به هنگام پیرى و از کار افتادگى فراموش مىکنند ، و این دردناکترین حالت براى آنها و بدترین ناشکرى براى فرزندان تفسیر نمونه ج : 17ص :42 محسوب مىشود. و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر ، ممکن است این توهم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مساله عقائد و کفر و ایمان ، باید با آنها مماشات کرد ، در آیه بعد مىافزاید : هر گاه آن دو ، تلاش و کوشش کنند که چیزى را شریک من قرار دهى که از آن ( حداقل ) آگاهى ندارى ، از آنها اطاعت مکن ( و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک بهعلم فلا تطعهما). هرگز نباید رابطه انسان و پدر و مادرش ، مقدم بر رابطه او با خدا باشد ، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد. تعبیر به جاهداک اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان اینکه سعادت فرزند را مىخواهند ، تلاش و کوشش مىکنند که او را به عقیده انحرافى خود بکشانند ، و این در مورد همه پدران و مادران دیده مىشود. وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند ، و استقلال فکرى خود را حفظ کرده ، عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند. ضمنا جمله ما لیس لک به علم ( چیزى که به آن علم و آگاهى ندارى ) اشاره به این است که اگر فرضا دلائل بطلان شرک را نادیده بگیریم ، حداقل دلیلى بر اثبات آن نیست ، و هیچ شخص بهانه جوئى نیز نمىتواند دلیلى بر اثبات شرک اقامه کند . از این گذشته اگر شرک حقیقتى داشت ، باید دلیلى بر اثبات آن وجود داشته باشد ، و چون دلیلى بر اثبات آن نیست خود دلیلى بر بطلان آن مىباشد. باز از آنجا که ممکن است ، این فرمان ، این توهم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک ، باید شدت عمل و بى حرمتى به خرج داد ، بلا فاصله تفسیر نمونه ج : 17ص:43 اضافه مىکند که عدم اطاعت آنها در مساله کفر و شرک ، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال با آنها در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن ( و صاحبهما فى الدنیا معروفا). از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن ، و از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى ، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها نباش ، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر ، در آن جمع است. لذا بعدا مىافزاید : راه کسانى را پیروى کن که به سوى من باز گشتهاند راه پیامبر و مؤمنان راستین ( و اتبع سبیل من اناب الى ) . چرا که بعد از آن بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه در دنیا عمل مىکردید آگاه مىسازم و بر طبق آن پاداش و کیفر مىدهم ( ثم الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون). نفى و اثباتهاى پى در پى ، و امر و نهىها در آیات فوق ، براى این است که مسلمانان در این گونه مسائل که در بدو نظر تضادى در میان انجام دو وظیفه لازم تصور مىشود خط اصلى را پیدا کنند ، و بدون کمترین افراط و تفریط ، در مسیر صحیح قرار گیرند ، و این دقت و ظرافت قرآن در این ریزهکاریها ، از چهرههاى فصاحت و بلاغت عمیق آن است. به هر حال آیه فوق کاملا شبیه چیزى است که در آیه 8 سوره عنکبوت آمده است که مىگوید : و وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون). و در باره آن شان نزولى در بعضى از تفاسیر نقل شده است که در ذیل آیه 8 سوره عنکبوت آوردیم. تفسیر نمونه ج : 17ص :44 نکتهها: 1 -لقمان که بود ؟ نام لقمان در دو آیه از قرآن در همین سوره آمده است ، در قرآن دلیل صریحى بر اینکه او پیامبر بوده است یا تنها یک فرد حکیم ، وجود ندارد ، ولى لحن قرآن در مورد لقمان ، نشان مىدهد که او پیامبر نبود ، زیرا در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحید و مبارزه با شرک و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولا دیده مىشود ، در حالى که در مورد لقمان هیچیک از این مسائل ذکر نشده و تنها اندرزهاى او که به صورت خصوصى که با فرزندش بیان شده - هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد - آمده است ، و این گواه بر این است که او تنها یک مرد حکیم بوده است . در حدیثى که از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز نقل شده چنین مىخوانیم : حقا اقول لم یکن لقمان نبیا ، و لکن کان عبدا کثیر التفکر ، حسن الیقین ، احب الله فاحبه و من علیه بالحکمة ... به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبود ، ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد ، ایمان و یقینش عالى بود ، خدا را دوست مىداشت ، و خدا نیز او را دوست داشت ، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ... . در بعضى از تواریخ آمده است که لقمان غلامى سیاه از مردم سودان مصر بود ، و با وجود چهره نازیبا ، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مىگفت ، و امانت را به خیانت نمىآلود ، و در امورى که مربوط به او نبود دخالت نمىکرد . بعضى از مفسران احتمال نبوت او را دادهاند ولى چنانکه گفتیم هیچ دلیلى تفسیر نمونه ج : 17ص :45 بر آن نیست ، بلکه شواهد روشنى بر ضد آن داریم. در بعضى از روایات آمده است که شخصى به لقمان گفت : مگر تو با ما شبانى نمىکردى ؟ در پاسخ گفت : آرى چنین است. سؤال کننده پرسید : پس از کجا اینهمه علم و حکمت نصیب تو شد ؟ در پاسخ گفت : قدر الله ، و اداء الامانة و صدق الحدیث و الصمت عما لا یعنینى : این به خواست خدا بود ، و اداء امانت کردن ، و راستگوئى و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود . در ذیل روایتى که در بالا از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردیم نیز چنین آمده است : روزى لقمان در وسط روز براى استراحت خوابیده بود ، ناگهان ندائى شنید که اى لقمان ! آیا مىخواهى خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد که در میان مردم به حق قضاوت کنى ؟ لقمان در پاسخ آن ندا گفت : اگر پروردگارم مرا مخیر کند ، راه عافیت را مىپذیرم و تن به این آزمون بزرگ نمىدهم ! ولى اگر فرمان دهد فرمانش را به جان پذیرا مىشوم ، زیرا مىدانم اگر چنین مسؤلیتى بر دوش من بگذارد حتما مرا کمک مىکند و از لغزشها نگه مىدارد . فرشتگان - در حالى که آنها را نمىدید - گفتند : اى لقمان براى چه ؟ گفت : براى اینکه داورى در میان مردم سختترین منزلگاهها ، و مهمترین مراحل است ، و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است ، اگر خدا انسان را حفظ کند شایسته نجات است و اگر راه خطا برود از راه بهشت منحرف شده است کسى که در دنیا سر بزیر و در آخرت سربلند باشد بهتر از کسى است که در دنیا سربلند و در آخرت سربزیر باشد ، و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید و آخرت را نیز از دست خواهد داد! تفسیر نمونه ج: 17ص :46 فرشتگان از منطق جالب لقمان در شگفتى فرو رفتند ، لقمان این سخن را گفت و به خواب فرو رفت ، و خداوند نور حکمت در دل او افکند ، هنگامى که بیدار شد زبان به حکمت گشود!.... 2 -گوشهاى از حکمت لقمان بعضى از مفسران در اینجا به تناسب اندرزهاى لقمان که در آیات این سوره منعکس است قسمتهائى از سخنان حکمت آمیز این مرد الهى را بازگو کردهاند که ما فشردهاى از آن را در اینجا مىآوریم : الف : لقمان به فرزندش چنین مىگفت : یا بنى ! ان الدنیا بحر عمیق ، و قد هلک فیها عالم کثیر ، فاجعل سفینتک فیها الایمان بالله ، و اجعل شراعها التوکل على الله ، و اجعل زادک فیها تقوى الله ، فان نجوت فبرحمة الله و ان هلکت فبذنوبک ! : پسرم ! دنیا دریاى ژرف و عمیقى است که خلق بسیارى در آن غرق شدهاند ، تو کشتى خود را در این دریا ایمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توکل بر خدا ، زاد و توشهات را در آن تقواى الهى ، اگر از این دریا رهائى یابى به برکت رحمت خدا است ، و اگر هلاک شوى به خاطر گناهان تو است . همین مطلب در کتاب کافى ، ضمن سخنان امام کاظم (علیهالسلام) به هشام بن حکم به صورت کاملترى از لقمان حکیم نقل شده است : یا بنى ان الدنیا بحر عمیق ، قد غرق فیها عالم کثیر ، فلتکن سفینتک فیها تقوى الله ، و حشوها الایمان ، و شراعها التوکل ، و قیمها العقل ، و دلیلها العلم ، و سکانها الصبر : پسرم دنیا دریاى عمیقى است که گروه بسیارى در آن تفسیر نمونه ج : 17ص :47 غرق شدند ، کشتى تو در این دریا باید تقواى الهى باشد ، و زاد و توشهات ایمان ، و بادبان این کشتى توکل ، و ناخداى آن عقل ، و راهنماى آن علم ، و سکان آن صبر است. ب - در گفتار دیگرى به فرزندش در آداب مسافرت چنین مىگوید : پسرم ! هنگامى که مسافرت مىکنى ، اسلحه و لباس وخیمه و وسیله نوشیدن آب ، و وسائل دوختن و داروهاى ضرورى را که هم خود ، و هم همراهانت از آن استفاده مىتوانید بکنید بردار ، و با همسفران در همه چیز جز در معصیت الهى همراهى کن. پسرم ! هنگامى که با جمعى مسافرت کردى در کارهایت با آنها مشورت کن. در صورت آنها تبسم نما. در مورد زاد و توشهاى که دارى سخاوتمند باش. هنگامى که تو را صدا زنند پاسخ گو و اگر از تو کمک بخواهند آنها را یارى کن. تا مىتوانى سکوت اختیار کن. نماز بسیار بخوان. در مرکب و آب و غذا که دارى سخاوتمند باش. اگر از تو گواهى به حق بطلبند گواهى ده . اگر از تو مشورتى بخواهند براى به دست آوردن نظر صائب کوشش کن و بدون اندیشه و تامل کافى پاسخ مگو ، و تمام نیروى تفکرت را براى جواب مشورت به کار گیر که هر کس در پاسخ مشورت خالصترین نظر خود را اظهار نکند ، خداوند نعمت تشخیص و اندیشه را از او مىگیرد. هنگامى که ببینى همراهان تو راه مىروند ، و تلاش مىکنند ، با آنها به تفسیر نمونه ج : 17ص :48 تلاش بر خیز. دستور کسى را که از تو بزرگتر است بشنو. اگر از تو تقاضاى مشروعى دارند همیشه جواب مثبت بده ، و هرگز نه نگوى ، زیرا گفتن نه ، نشانه عجز و ناتوانى و سبب ملامت است ... هرگز نماز را از اول وقت تاخیر نینداز ، و این دین خود را فورا ادا کن . با جماعت نماز بگذار ، هر چند در سختترین حالات باشید ... اگر مىتوانى از هر غذائى مىخواهى بخورى قبلا مقدارى از آن را در راه خدا انفاق کن. کتاب الهى را تلاوت کن ، و ذکر خدا را فراموش منما. ج - این داستان نیز از لقمان معروف است ، در آن هنگام که به صورت بردهاى براى آقایش کار مىکرد ، روزى به او گفت : گوسفندى براى من ذبح کن و دو عضو که بهترین اعضاى آنست براى من بیاور. او گوسفندى را ذبحکرد و زبان و دل آن را براى وى آورد. چند روز دیگر همین دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو که بدترین اعضاى آن است براى من بیاور لقمان بار دیگر گوسفندى را ذبح کرد و همان زبان و دل را براى او آورد ، او تعجب کرد و از این ماجرا سؤال کرد ، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاک باشند از هر چیز بهترند و اگر ناپاک شوند از همه چیز خبیثتر و بدتر!. این گفتار را با حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) پایان مىدهیم. فرمود : به خدا سوگند ، حکمتى که به لقمان از سوى پروردگار عنایت تفسیر نمونه ج : 17ص :49 شده بود ، به خاطر نسبت و مال و جمال و جسم او نبود بلکه او مردى بود که در انجام فرمان خدا قوى و نیرومند بود ، از گناه و شبهات اجتناب مىکرد ، ساکت و خاموش بود با دقت مىنگریست بسیار فکر مىکرد ، تیزبین بود ، و هرگز در ( آغاز ) روز نخوابید و در مجالس ( به رسم مستکبران ) تکیه نمىکرد ، و رعایت آداب را کاملا مىنمود ، آب دهن نمىافکند ، با چیزى بازى نمىکرد ، و هرگز در حال نامناسبى دیده نشد ... هیچگاه دو نفر را در حال نزاع ندید مگر اینکه آنها را با هم صلح داد ، و اگر سخن خوبى از کسى مىشنید حتما ماخذ آن سخن وتفسیر آن را سؤال مىکرد ، با فقیهان و عالمان بسیار نشست و برخاست داشت ... به سراغ علومى مىرفت که بتواند به وسیله آن بر هواى نفس چیره شود ، نفس خود را با نیروى فکر و اندیشه و عبرت مداوا مىنمود ، و تنها به سراغ کارى مىرفت که به سود ( دین یا دنیاى ) او بود ، در امورى که به او ارتباط نداشت هرگز دخالت نمىکرد ، و از این رو خداوند حکمت را به او ارزانى داشت.